بی بی سی فارسی
‘خرمهره’؛ رویارویی جنگ و هنر در نمایشگاهی از هنرمندان معاصر افغانستان در فرانسه
موزه تمدنهای اروپا و مدیترانه در مارسی در جنوب فرانسه، اخیرا در اتفاقی کمسابقه، نمایشگاه مشترکی از کارهای هنرمندان معاصر افغانستان برگزار کرد، برای هنرمندانی که با هنرشان به نبرد علیه جنگ میروند. برای برگزاری این نمایشگاه سه سال وقت صرف شد. ۶۶ قطعه کار هنری از ۱۱ هنرمند افغان را به نمایش درآمد.
بیشتر این هنرمندان در بیست سال گذشته که افغانستان از پر التهابترین جغرافیاهای منطقه بوده است، نه تنها بخشی از تاریخ معاصر این کشور اند که راوی این تاریخ نیز هستند. هنرمندانی که برای بیان درد و اندوه و بازتاب اتفاقات پیرامونشان از هر ابزاری استفاده میکنند.
انتخاب عنوان “خرمهره” برای این نمایشگاه اشاره به سنگی سختیاب دارد که برخی باور دارند پیدا کردنش از نادرات است ولی با داشتن آن میتوان هر آرزویی را بر آورده کرد. گیلدا شاهوردی گرداننده این نمایشگاه به من گفت انتخاب این نام کنایهای به وضعیت امروز در افغانستان است، که به رغم کمکهای میلیونی توجهی به هنر و هنرمند نشده است.
“خرمهره” چه بسا مرتبط است با امیدی که آثار این هنرمندان در دل بیننده نقش میبندد.
من چند ماه پیش به دنبال این خرمهره رفتم و با هنرمندانی که در نمایشگاه حضور داشتند، گفتوگو کردم.
دسترسی سریع: |
|
---|---|
کارد به استخوان؛ شلاق تابلو
دغدغههای زیادی هنرمندان امروز افغانستان را محاصره کرده و در اکثر کارهای این هنرمندان به وضوح بازتاب یافته است. لطیف اشراق، نقاش ساکن کابل، برای نمایشگاه خرمهره سه نقاشی روی کرباس به مارسی فرانسه آورد. سه تابلو، سه دختر، سه رویداد هولناک و سه نسل قصه. دردی که از وجود یکی شاید با اشک و فریاد فوران کند از وجود کسی مثل لطیف اشراق با نقاشی تهی شده است.
تابلوی اول او برای تبسم است، تبسم نام دختر ۹سالهای است که در سال ۲۰۱۵ گروه داعش او و خانوادهاش را در بزرگراه در نزدیکی زابل افغانستان سر برید. عکس او نماد اعتراضهایی در آن زمان شد. لطیف این کشتار را نقاشی کرده است.
لطیف اشراق میگوید کم کم حس کرده انتخاب رنگها در آثارش از دست او خارج شده: رنگ سرخ [در تابلوی تبسم] میتواند هم رنگ چادرش باشد و هم رنگ خونش وقتی او را حلال کردند (سر بریدند).
اما وقتی هنرمند شاهد عینی یک زجرکشی هولناک است، و یا این که بغض ستمی ناتمام در گلویش خانه کرده چه چیزی از دستش ساخته است؟
تابلوی دیگر او برای “فرخنده” است. دختر جوانی که در روز روشن در قلب کابل به دست مردان خشمگین که ادعا کردند قرآن را آتش زده، زجرکش شد. او موقع نقاشی تابلوی فرخنده از خشم شلاقی به دست میگیرد تا نقاشی را تمام کند، می گوید “وقتی میخواهم احساسات خود را در تابلو جا بدهم باید زخمی به تابلو بزنم. این بخشهای تابلو را شلاق زدم. شلاق را گرفتم، به رنگ کشیدم و تابلو را شلاق زدم. شلاق را باید میزدم چون وقتی شلاق میخورد حسم منتقل میشد.”
زندگی لطیف اشراق در سالهای اخیر دستخوش تحولات کشورش بوده. از مهاجرت به ایران و کشورهای حوزه عرب گرفته تا کار در جاده و کارخانه برای پیدا کردن خرج زندگی. در همه این سالها نقاشی دردهای او را التیام داده است.
تابلوی دیگر او، تابلوی بینام است که میتواند قصه مردسالاری و ستم دوامدار جنسی مرد علیه زن در تاریخ افغانستان باشد. قصه دختری که سرنوشتش به دست مردان خانواده و روستا رقم میخورد و حتی در قبر هم آرامش ندارد.
چادری، قفس یا هوای آزاد؟
چادری به مثابه یک حجاب اجباری در دوران قدرت مجاهدین و گروه طالبان در افغانستان اجباری شد، کمکم جاگزین زنان در کوچه و خیابان و بازار شد.
این پارچه آبی چیندار که بیشتر تداعیگر زنان افغان در جریان جنگهای داخلی این کشور است. خیلیها آن را به قفسی تشبیه میکنند که دور زنان میپیچید و حضور و حقوق و آزادی زن را زیر سوال میبرد. زلیخا شیرزاد طراح افغان ساکن امریکا با طرحی به نام “هوای آزاد” میپرسد که اگر مردان یک جامعه تصمیم گرفته باشند زنان را در خیابان و کوچه اذیت کنند آیا این حجاب میتواند مفهوم و شکل دیگری پیدا کند؟
خود او چادری را به “سرپوشی” برای زنان تعریف میکند که برای در بند کردن آنان استفاده شده، ولی استدلال میکند که در مواردی هم به عنوان تنها گزینه برای گشتوگذار زنان استفاده شده است.
ایده زلیخا شیرزاد پیوند به کودکیاش دارد. میگوید وقتی کودک بود اگر چادری نبود نمیتوانست از خانه بیرون برود چون اگر چادری نبود زنان نمیتوانستند پای خود را از چاردیواری خانه بیرون بگذارند.
زلیخا شیرزاد با اشاره با هنر کاشی و سیرامیک مکانهای مذهبی مثل مسجد، میگوید خیلی از مضمونها را میتوان خارج از بعد مفهومی آنها نیز تصور کرد.
در این چیدمان مشترک، او چادری در ابعاد ۲۷متر را شکافته و آن را مثل پردهای از سقف نمایشگاه آویخته و وسط آن داستانهای آثار لایق از داستاننویسان معاصر افغان از بلندگویی پخش میشود و درون چادری میپیچد، قصههایی کمتر شنیده در مورد تابوها و داستانهای عاشقانه مردم در افغانستان.
زلیخا شیرزاد میگوید لباس و پوشش بیانگر هویت انسانها است و برای همین در چهارده سال گذشته مشغول کار با زنان خیاط و طراح افغانستان بوده تا بتواند پوشش زنان را در افغانستان بازتعریف کند.
او نمونه دیگری از این طرحش را که در آن از کتان و ابریشم استفاده شده در نمایشگاه دوسالانه ونیز به نمایش گذاشته بود.
حسرت عکاسی در زمان طالبان
زن زیر نظر جوامع قضاوتگر و در تیررس خشونتهای بیپایان و فضای سنگین مردسالاری همیشه از نظرها دور بوده است. خصوصا در این سالهای آشوب که عمدتا مردها تصمیم میگیرند چه کسی زنان خانوادهشان را ببینند.
در سالهای پس از سقوط طالبان ظهور عکاسان زن دریچهای بوده برای دیدن نیمه دیگر واقعیت افغانستان. فرزانه واحدی عکاس مستند در کابل میگوید قصه زندگی او را چیزی بهتر از عکسهایی که میگیرد، نمیتواند بازگو کند.
او هجده سال پیش شروع به تمرین عکاسی کرد و در نمایشگاه خرمهره گزیدهای از دورههای مختلف کاری و از مجموعههای مختلف عکاسیاش را به نمایش گذاشت. کارهای او در ابتدا بیشتر متمرکز به مشکلات و رنج زنان افغانستان بود، در سال ۲۰۰۸ مجموعهای هم در مورد چادری کار کرد که متوجه شد نماد زن افغان در دنیای بیرون است و بعد از سال ۲۰۱۰ تصمیم گرفت ابعاد دیگر زندگی زنان را عکاسی کند.
فرزانه واحدی میگوید وقتی داستانهای غمانگیز زنان افغانستان را عکاسی میکرد تحمل درد هم نسل و هم جنسهایش نفسگیر بود: رفته بودم شفاخانه و مشغول عکاسی بودم. خانمی را آوردند که بدنش سوخته بود… صدای گریهاش را میشنیدم و بوی سوختگی بدنش را حس میکردم.
فرزانه واحدی از خاطره تلخی یاد میکند که موقع عکاسی در مورد خودسوزی زنان در هرات اتفاق افتاد. او میگوید این رویداد بر من بسیار تاثیر گذاشت. به حدی که او در اتاق گریه میکرد. “در دهلیز(راهرو) شفاخانه (بیمارستان) قدم میزدم و گریه میکردم و کاری از دستم ساخته نبود. بیش از حد سخت بود. تا هفتهها بوی و صدا و تصویرش فراموشم نمیشد.”
فرزانه واحدی میگوید بخش بزرگ یک اثر هنری از جمله عکس در داستانی نهفته که پشت آن اثر وجود دارد.
او میگوید وقتی در سال ۲۰۱۵ موفق شد خانهای برای خودش بخرد، “حس عجیب استقلالیت” داشت و همین بود که مجموعه عکس موفقیتهای زنان را شروع کرد. با این هدف که تصویر زن افغان را در جهان تغییر بدهد، ذهنیت کودکان را نسبت به تواناییهای زنان عوض کند و تلاش کند این عکسها در قالب یک تاریخچه سندی دال بر آزادیهای زنان باشد تا تغییر رژیمهای سیاسی نتواند آن را انکار کند.
او میگوید خیلی عکسهایی است که دوست داشتم بگیرم ولی نگرفتهام. ای کاش زمان طالبان عکاسی بلد بودم و میتوانستم آن دوران را ثبت کنم، چون سختترین دوره زندگی من بود.”
چارسو، جزئیات مهم زندگی
عکاسی در افغانستان در بیست سال گذشته از دوربینهای سه پایه چوبی بزرگ تا دیجتیال و بعد هم تا عکاسی با مبایل متحول شده است. مرتضی هراتی عکاس مستند و خیابانی در هرات، همه این مراحل را تجربه کرده است.
او وقتی طالبان فرمانروایی میکرد، کودکی سیزده ساله بود و عکاسی به کمک دوربینهای سهپایه چوبی رواج داشت. او زیر نظر پدرش با امکانات بسیار ابتدایی در استدیو عکاسی یاد گرفت. اولین عکسی که بیرون استدیو گرفت را هیچ وقتی فراموش نمیکند، و می گوید چون طالبان آمده بودند باید عکس خانمها را یک عکاس نابالغ میگرفت. طالبی بود به نام ملا شبیر احمد که میخواست از زن و بچه خود عکس بگیرد و بفرستد به دوستانش و بگوید که در هرات صاحب زندگی و زن و بچه شده است و میگفت عکاس باید کودک باشد… چون در همسایگی ما زندگی میکرد پدرم مرا فرستاد. در آن زمان کسی جرات بایگانی کردن عکسها را نداشت.
او دو مجموعه عکس در نمایشگاه خرمهره به نمایش گذاشته است. آلبوم بچههای هریرود و عکسهای سیاهوسفید از آنچه او “خطوط قرمز” هرات مینامد.
در مجموعه اول او سراغ جزییات عادی زندگی روزمره رفت تا لحظاتی را ثبت کند که از نظرها افتاده است.
او میگوید مجموعه بچهها [ماجرای] چند کودک کار است که از قریههای دور دست میآیند و در هرات کار می کنند. من نخواستم آنها را در جریان کار سخت نشان بدهم. خواستم آنها را در مدت بسیار کوتاهی که مشغول سرگرمی شدهاند، را نشان بدهم. مثلا یک کودک کار در طول روز اگر ۲۳ ساعت کار میکند و زندگی سختی دارد شاید نیم ساعت سرگرمی داشته باشد. برای من این محتوا و این شادی جالبتر بود.”
اما کیفیت عکس مساله است یا پیامی که منتقل میکند؟ مرتضی هراتی میگوید با عکاسی مبایل، مسیرش عوض شده است. او گفت: در هرات دیواری هست که حج واوقاف احادیث و یک سری متنها را روی آن مینویسد و امر به معروف و نهی از منکر میکند، و همزمان کسانی که کار اعتراضی میکنند، میآیند چیزهایی مینویسد که تضاد و جدل شدیدی بین آنها به وجود میآید و این باعث می شود هر چند وقت کل دیوار را پاک کنند. این مجموعه در سال ۲۰۱۵ کار شده و همان سال دیوار رنگ و همه پیامها پاک شد… از دلایلی که من به خاطرش از فناوری مبایلگرافی ممنون هستم دقیقا همین مجموعه است.
او اخیرا آلبوم عکسی حاوی ۱۵۵عکس را در کتابی به نام “چهارسو” نشر کرده است. میگوید: داستان چارسوی شهر، چهار فصل زندگی است که از فصل بهار با ساز و آواز و بهار و نوروز شروع میشود و در یک روز سرد زمستانی در یک قبرستان تمام میشود.
واژههای سوخته و زبان بیزبانی
در بین هنرمندان افغانستان، تعداد آنانی که کارهای میانرشتهای خلق میکنند انگشت شمار اند. عزیز هزاره دانشآموخته دانشگاه هنر لاهور یکی از آنها است که با سه مجموعه کار در نمایشگاه خرمهره شرکت کرده است.
در افغانستان در سالهای گذشته شرایط طوری بوده که برای تکان خوردن و اندوهگین شدن باید اتفاقی دردناکتر از رویداد قبلی بیافتد. شاید این کرختی هنرمند معاصر افغانستان را واداشته تا برای فریاد عصیانش از هر هنری استفاده کند.
عزیز هزاره میگوید زمینه کار من افغانستان است، تمرینی که میکنم هم در افغانستان و کاری که تولید میشود نیز در افغانستان است و برای همین طبیعی است که تمام الهاماتی که میگیرم از آنجاست. از بازیهای سیاسی تا اتفاقات اجتماعی و فرهنگی که در آنجا شکل میگیرد. من هم از همان جامعه هستم و هنرمند بازتاب جامعه خودش است.
او میگوید در کارهایش همان طور که از اتفاقات سخت و تلخ افغانستان متاثر شده و از سبک هرات پیروی کرده، از کار هنرمندان نامی دنیا از جمله آیویوی و ژاگ دریدا هم الهام گرفته است.
عنوان کار اول او “دیوار محکومیت” است که به رایج شدن “فرهنگ تقبیح کردن بین سیاسیون” افغان پرداخته است. او برای این اثرش اعلامیههای خبری را که سیاستمداران، مقامهای بینالمللی، فعالان و جنگسالاران و رهبران جهادی در محکومیت حملات انتحاری و انفجارهای افغانستان صادر کرده را جمعآوری کرده و از این اعلامیهها دیواری ساخته با الهام از دیوارهای بلند امنیتی و سیمانی کابل. دیواری که به نظر او نمایانگر فاصله بین کسانی است که تصمیم میگیرند و کسانی که در موردشان تصمیم گرفته میشود.
او از مجموعهای از این اعلامیهها، کتابی چاپ کرده که با ورق زدن آن فقط اعداد و تعداد کشته و زخمیها تغییر میکند ولی واژهبندی و ترکیب اعلامیهها شبیه هم است. وقتی ارزش جان انسان در حد عددی سقوط میکند که نتیجه ضرب و تقسیم یک انفجار یا یک حمله انتحاری است چه واژهای میتواند زبان بیزبانی هنرمند باشد؟
“واژههای سوخته” نام مجموعه دوم عزیز هزاره در این نمایشگاه است. در این اثر او از زرورقی الهام گرفته که معتادان زیر پلهای کابل برای دود کردن تریاک و هیرویین دود میکنند. میگوید واژههای سوخته حدود ۲۰ کار است… من میخواستم این را که جنگ روی تریاک چیست و چطور ما در آن میسوزیم را نمایش بدهم.
اثر دیگرش، “دیالکتیک” نام دارد چیدمانی به کمک ویدیو و صدا و ابزار عادی است. او در باره این اثر گفت که “این ویدیو چیدمان فیلمهایی از جنگهای ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۵ است، جنگهای داخلی، جنگ با روسیه، جنگ با امریکاییها و جنگی که سربازان امریکایی در آن شرکت کردند و برای خود فیلم گرفتند، من این فیلمها را جمع کردم.”
ویدیو طوری عرضه شده که یک طیف نور به شیشه میخورد و چهار تصویر متفاوت به نمایش میگذارد، ویدیویی هم از جنگ شبانه سربازان امریکایی پخش میشود. عزیز هزاره میگوید “روی شیشه هم خاک افغانستان است که از کابل جمع کردم و آوردم.” خاک کابل در این کار به مفهوم جنگ بر سر خاک در افغانستان است.
او میگوید آرشیو کردن برای بازگو کردن تاریخ دارد “هدف این بود که ببینم آرشیو و تاریخ چطور در حال ساخته شدن و شکل گرفتن است. این که ارباب قدرت چه تاریخی میسازند و نگاه من به این تاریخ چیست و نگاه دیگران چیست.”
کارهایی از دیگر هنرمندان از جمله “تولد دوباره سرخ”، روایت کشتار معترضان در کابل از محسن تاشه، کابوس گرایش جنسی و انگشت اتهام به سوی اقلیتها از حامد حسنزاده، بازسازی صحنه یک کشتار هدفمند به اجرای کاوه آیرک و زرهی در برابر خیابان آزاری، نمایش پر سر و صدای کبرا خادمی در کابل هم در خرمهره به نمایش درآمد.
تنها شش نفر از این هنرمندان موفق شدند برای شرکت در نمایشگاه آثارشان به فرانسه سفر کنند و دیگر هنرمندان به دلیل محدودیتهای مهاجرتی از حضور در نمایشگاه بازماندند.
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
تجارت1 روز ago
علاقهمندی شرکتی ۷۷ ترکی برای سرمایهگذاری در پروژه سمنت جوزجان
-
رویداد های اخیر4 روز ago
شش کارمند اداره تحقیقات فدرال پاکستان در تورخم توسط نیروهای امنیتی آن کشور لت و کوب شدند
-
رویداد های اخیر4 روز ago
یک دیپلومات ارشد هندی از سفارت افغانستان در دهلی نو بازدید کرد
-
رویداد های اخیر5 روز ago
نماينده امريكا: فرمانهای امارت اسلامی عليه زنان، افغانستان را وابسته به کمکهای خارجی نگهمیدارد
-
اخبار ساحوی3 روز ago
پایگاه هوایی نیروی بحری پاکستان در بلوچستان مورد حمله قرار گرفت
-
رویداد های اخیر3 روز ago
بنیاد بیات در ننگرهار کمکهای رمضانی توزیع کرد
-
اخبار ساحوی2 روز ago
مسکو: امریکا، انگلیس و اوکراین در حمله تروریستی روسیه نقش داشتند
-
رویداد های اخیر2 روز ago
شش تن در حمله انتحاری به انجینران چینایی در پاکستان کشته شدند