بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ سیل در راه، تنها نمان به درد، نوشداروی دایی جان
در روزهای آخر کاری دولت و شهرداریها، مردم در انتظار مقامات تازهای هستند که برای هنر و فرهنگ و ارتباطات خبر خوش ندارند. مقامات رده میانی دولتی که بی کلمه ای تشکر و تعارف از میدان خارج شد، در این هفته با افتتاح طرح ها و حرکتهای فرهنگی، تا مقدورشان بود کوشیدند اثری در خاطر مردم بگذارند. برای برخی فیلم های سینمایی و تئاترهایی که کس نمی داند در آینده به چه سرنوشت دچار خواهند بود، نوشدارویی رسیده است. در میانش چاپ تازه ای از دایی جان ناپلئون.
هفته ای که به شادمانی سوگند رییس جمهور جدید تعطیل عمومی اعلام شد، مردم به نکته گیری اکتفا کردند، از پخش زنده مراسم، خنجرهای آویخته به کمر میهمانان، پذیرایی قالیباف از میهمانان انگار خانه خودش، پخش زنده ای که همچون مسابقات فوتبال، دوربین شبکه خبر لای شاخه ها و درختان ولو بود.
اما مشکل آب و برق پابرجاست، واکسن کرونا پخش می شود اما خبرهای وحشتناک تر آمار مرگ هاست و پرشدن بیمارستان ها و کمبود داروها. چنین پیداست که مشکلات خوزستان همان است که بود و منتظر یکی از متحدان دولت انقلابی که معجزه کند. خبر تازه این که سیل هم در شمال و جنوب و غرب، در راه است، شاعری نوشت: طبیعت هم از قانون خارج شده است، همچون بعض حکومتها.
تنها نمان به درد، این درد مشترک
کرگدن، هفته نامه بود وقتی شماره پربار سال خود را منتشر کرد اما بعد از آن هفته هاست که نتوانسته روی میز روزنامه فروش ها ظاهر شود. حالا با دستکاری در نقاشی معروف جیغ اثر ادوارد مونک و با تیتر تنها نمان به درد، دومی شماره سال ۱۴۰۰ را منتشر کرده. علی میرفتاح سردبیر مجله در سرمقاله این شماره با چشمی گریان و با چشمی خندان فریاد کشیده اما در عین حال امید را هم سرنبریده است.
سرمقاله چنین شروع می شود: مشکلات امروز ما یکی دو تا نیست. مشکلات سیاسی ما نزدیک است بحرانی شود. مشکلات اجتماعی ما تبدیل به گره هایی شده که بعضا با دندان هم باز نمی شوند. سخت افزاری و نرم افزاری با بحران هایی دست به گریبانیم که عبور از آنها سخت است.
سردبیر کرگدن تاکید کرده: بعضی از شیوه های درمانی خود، عامل دردهای دیگرست. کرونا و تحریم هم ظاهرا قصد ندارند سایه نحسشان را از سر ما کوتاه کنند، برای همین تا به وحدت ملی تا به عزم ملی نرسیم نمی توانیم از این گردنه های صعب العبور بگذریم. ایران روزهای سخت تر و تلخ تر از این ها هم داشته و به سلامت عبور کرده، اینها هم این طور نیست که در بن بست گیر کرده باشیم، نه بن بستی وجود ندارد اما و هزار اما این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
ماهنامه حق ملت شماره ۹ خود را به فقر اختصاص داده. حسن اسدی زیدآبادی سردبیر مجله نوشته: فقر سرنوشت نیست و بی نیازی یک حق است. این مهمترین حرفی است که می خواهم بگویم. گرسنگی ، فقر، بیکاری، بی سوادی، بیماری بی درمان و ازاین قلیل هیچکدام برای بشر مقدر نشده اند. فقط نوعی از بلایای طبیعی نیست که آن را به قضا و چرخ گردون حواله دهیم. هر جا گرسنه ای هست، هر جا کسی برای تامین نیازهای خود و خانواده اش درمانده یک بحران در جریان است که نتیجه عمل انسان است، نتیجچه سوی عمل البته.
مجله ای که برای نخستین بار یک نقاشی مشترک از زهرا و میرحسین موسوی – رهبران جنبش سبز- را تصویر روی جلد خود قرار داده، در ادامه افزوده: انسان ها را می توان به طرق مختلف تصویر کرد، نمونه ای از نوع انسان ، اعضای جامعه، نیروی کار، دیوار امنیتی گوشتی ، خیل رای دهندگان، سوژه های کامجویی و مال اندوزی و …اما اگر جایی آدمی به این ها فروکاسته و در جامعه ای چنین نگاه هایی غالب شد هر نوع بدبختی و بیچارگی نامش می شود سرنوشت، قضا و قدر.
فهیمه طباطبایی در مقاله ای نوشته: جامعه ایرانی در چند سال گذشته، بهطور پیوسته با سلسله رویدادهای ناگواری مواجه بوده است. در کشاکش نبرد با تحریم و کرونا، رویدادهای ناگوار دیگری مثل تعلل در واردات واکسن کرونا، اعتراضات آذرماه ۹۸، سقوط هواپیمای اوکراینی، سیل فراگیر فروردین ۹۸، اعتراضات دیماه ۹۶و موارد متعدد دیگر، به تناوب پیش آمده است.
به نوشته این روزنامه نگار در همشهری: مجموعه این اتفاقات به نظر کارشناسان تحولات اجتماعی، سبب فرسایش سرمایه اجتماعی شده و شاخصهایی مثل تابآوری اجتماعی و اعتماد عمومی را بهشدت لرزان و متزلزل کرده است. شرایطی که عملا در کنار نارضایتی، منجر به ناامیدی گسترده در سطح جامعه شده و این ناامیدی در مرز تبدیل شدن به «خشم عمومی» قرار دارد؛ خشمی که به اعتقاد جامعهشناسان درصورت فراگیر شدن، میتواند به یک اپیدمی خطرناکتر از کرونا تبدیل شود و در پیوند با خشونت، روزهای سختی را برای جامعه رقم بزند.
محمدرضا جوادی یگانه، جامعهشناس نوشته: بحرانهای مختلف، بخشهایی از جامعه را به ترکیبی از ناامیدی و افسردگی رسانده که نتیجه «درماندگی خود آموخته» شده است، یعنی چشماندازی برای بهبود مشاهده نمیشود و افراد دست از تلاش برمیدارند؛ این وضعیت بسیار خطرناک است و منجر به بیعملی یا خشونت علیه خود و دیگران میشود.
این استاد دانشگاه افزوده: موضوعی که تحت عنوان طرح صیانت از فضای مجازی توسط مجلس مطرح شده یکی از همین مسائل است که میتوان آن را دستکاری جامعه بهحساب آورد.
هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل
هنر و فرهنگ هفته؛ فریاد آب آب، سفر صدر، مرگ درختان ۵۰ ساله
بالرینها و توپها
توپ ها و بالرین ها، عنوان تابلویی از مهدی فرهادیان که راه دراز پیموده تا نمایشگاه بزرگ فرهنگ ایران که در موزه بریتانیا برپاست. کیوریتور این بخش از نمایشگاه بزرگ در شرح و استنباط خود از این تابلو خونرنگ از جمله نوشته: تابلو فرهادیان طاق نصرت (برج پیروزی) دارد که بالای سر ایرانیان همه جا هست.
کیوریتور به نشانه ای از جنبش مشروطیت و به توپ بسته شدن مجلس نوپا در وسط نقاشی اشاره مستقیم نمی کند اما می نویسد (و همین خانم ونیتیا پروتر) در شب افتتاح موزه هم گفت در کنار تصویر توپ های شلیک را با پرچم های نظامی می بینید که غرق شدن همه در آن زمینه صورتی رنگ. و بالرین ها که رقصی چنان را در میانه این میدان مشغولند، آرزویی بزرگ تر را در دل دارد.
مهدی فرهادیان نقاش برجسته ای است متولد ۱۳۵۸ و افزون بر آن پرورده محله ای از تهران نزدیک بهارستان و در کنار پارک امین الدوله و روبروی مسجد فخرالدوله که نقش سنگدلی محمدعلی شاه (توپ انداختن بر مجلس شورا) شاید هنوز بر شانه بناهای قدیمی و درخت های کهن آن باشد. در سالگرد پیروزی جنبش مشروطه، شاید نصب آن تابلو در نمایشگاهی بدان بزرگی، بی جهتی نبوده باشد.
بازگشت دایی جان
کتاب فروشان و کتاب شناسان معتقدند که در ۴۳ سال گذشته هیچ کتابی در ایران به اندازه دایی جان ناپلئون چاپ قاچاق نشده باشد. اصولا این نوشته جاودانی ایرج پزشکزاد شاید تنها کتابی باشد که انقلابیون و ضد انقلابیون آن را پسندیند و نپسندیدند، یواشکی خواندند و گاه ریسه رفتند.
بهمن دارالشفایی کتاب شناس و ویراستار این هفته همزمان با انتشار نسخه شیک و جدیدی از کتاب دایی جان ناپلئون نوشته: احتمالاً بیشترتان داییجان ناپلئون را خواندهاید، ولی اگر مثل من تا حالا سراغش نرفتهاید به نظرم این روزهای تلخ بهترین فرصت است. چند هفته پیش که به دلایل مشخص خواندن هر کتابی راحت نبود داییجان ناپلئون را دست گرفتم و اگر ساعت ۵ صبح نشده بود کتاب را زمین نمیگذاشتم و کل ۷۰۰ صفحهاش را یکجا میخواندم.
نویسنده افزوده: سریالش را هم ندیده بودم و برای همین تقریبا هیچ از داستان نمیدانستم، حتی طرح کلیاش را (جز چند تکیهکلام که آدم در هر حال در طول سالها به گوشش خورده).
چیز زیادی ندارم بگویم جز اینکه از بهترین رمانهای فارسی است و شاهکار مکالمهنویسی و تیپسازی.
به گفته ایرج پزشکزاد خالق دایی جان این تنها چاپی است که ناشر قرارداد بسته با خالق و حق التالیفش را پرداخته و به گفته متن کتاب کامل است و هیچ سانسور نشده است.
بیهوده نیست که طنزنویسان که همگی ادامه راه پزشکزاد هستند و به او اقتدا می کنند و نوشته اند که شاهکار استاد پزشکزاد نوشدارویی است که در فاصله کمی تا مرگ به صحنه آمده است.
لیلی گلستان خبر داد که نمایشگاه “صد اثر صد هنرمند” شروع شد . بیست و نه سال است که این نمایشگاه برگزار می شود و هر بار موفق تر از بار پیش. نمایشگاهی که سال آینده برای سی امین سال برگزار می شود آنلاین خواهد بود تا شرایط محدودیت های کرونا امسال هم رعایت شده باشد.
در میان تصاویری که از این ۱۰۰ اثر نقل شده نقاشی یگانه ای از محمد احصایی دیده می شود که نشان می دهد که نمایشگاه امسال باز هم پربار است. به نظر نگارنده که تازگی نمایشگاه هنر معاصر ایران را در موزه بریتانیا دیده ام، نمایشگاه صد اثر گالری گلستان پربارترست.
در میان آثار امسال این تابلو بی نظیر از محمد احصایی هم حضور دارد که «نقاش برجسته معاصر برای نمایشگاه صد اثر صد هنرمند فرستادند» بهای تابلو هم یک میلیارد تومان ذکر شده است.
آن ها سه تن بودند
گفتن از مرگ چنین خواجه آسان نیست. جلال ستاری مترجم، متفکر و اسطوره شناس از جمله معدود دانشی مردان این عصر بود که چند نسل را مدیون خود گذاشت و رفت. مدتی بود سختی می کشید. با این همه پذیرش این که رفته دشوار است.
آن ها سه تن بودند. در سال های جوانیشان در پایان جنگ جهانی در اروپا به هم رسیدند. داوود رشیدی، داریوش شایگان و جلال ستاری. هیچ شباهتی به هم نداشتند، جز آن که هر سه درسی را که می خواستند خوب خواندند، و چندان که از سویس بازگشتند زمانه خوبی هم بود و توانستند کار کنند. رشیدی در انتظار گودو، دیکته و زاویه، شیکاگو و ده ها نمایش را کارگردانی و بازیگری کرد. شایگان ده ها کتاب نوشت و زندگی کرد چنان که می خواست و اینک نوبت جلال ستاری بود.
آن ها هر سه می توانستند مقامات گیرند، اما هر سه از میزکار دوری گرفتند. هر سه به سالیان درس دادند و با احترام و فروتنانه در دهه هشتاد عمر، از آستانه گذشتند.
از هفته پیش در انتظار گودو با کارگردانی امیررضا کوهستانی برای دومین بار به اجرا در می آید. بازیگران همه زن هستند و نمایش در فضایی متفاوت در باغ کتاب اجرا شد و برداشتی آزاد از نمایشنامه ساموئل بکت است.
در اجرای دوباره این نمایش، همه بازیگرانش به جز خزر معصومی حضور دارند. لیلی رشیدی، الهام کردا، مهین صدری و مونا احمدی بازیگران هستند. در انتظار گودو در ایران نخست بار به ترجمه و کارگردانی داوود رشیدی به اجرا در آمد و نقد مفصلی جلال ستاری درباره آن اجرا و آن نمایشنامه نوشت. اینک روایتی تازه از نمایشنامه جهانی شده بکت با بازیگری فرزند داوود رشیدی، لیلی، در همان نقش پدر استراگون.
عکاس پیشکوت و شاعر جوان
در این هفته جعفر دانیالی عکاس با سابقه مطبوعات که در ۸۸ سالگی نقش پیشکسوت این حرفه برازنده اش بود، در تهران درگذشت. در حالی که پیشاپیش قبر خود را خریده و حتی نقش سنگ را هم مشخص کرده بود.
دانیالی در روزنامه اطلاعات کار حرفه ای را آغاز کرد. همزمان با وی ایوب کلانتری و عباس جلالی و فریدون ابراهیم زاده هم در آتلیه عکاسی اطلاعات مشغول بودند. دانیالی در حالی که در ۱۵ سال اول کار همراه با پادشاه یا نخست وزیران عکاسی می کرد و صحنه های ماندگار آن روزگار ثبت می شد، در روزی که پادشاه برای آخرین بار در ایران ظاهر شد، روز ۲۶ دی ۱۳۵۷، به دستور محمدرضاشاه، عکاسان خارجی در محوطه دور ماندند و چند خبرنگار عکاس ایرانی در همه نیم ساعتی که خانواده سلطنتی آماده رفتن بودند و منتظر رسیدن شاپور بختیار نخست وزیر بودند که در مجلس و در جریان دریافت رای اعتماد دیر کرده بود. خیابان های شلوغ از مردمی که ریخته بودند در وسط و شعار می دادند مانع حرکت اتومبیل حامل نخست وزیر بود. در این فاصله با اشاره پادشاه، جعفر دانیالی اجازه یافت که داخل پاویون سلطنتی شود. در این فاصله چندین حلقه فیلم گرفت، با وجود این وقتی که سرانجام بختیار رسید و شاه و ملکه به سمت هواپیما حرکت کردند، صحنه های غم انگیزی رخ داد، افسرانی ناگهان خود را به پای آخرین پادشاه ایران می انداختند. این فضا پادشاه را به گریه انداخته بود. که عکس های آن به سرعت راهی نشریات معتبر جهانی شد.
در آن لحظات هیجانی و تاریخی، جعفر دانیالی همچنان عکس می گرفت و درست موقعی که آنان به پلکان هواپیما رساندند. نشست روی زمین که فیلم دوربینش را عوض کند و دیگر کاری نمی توانست در این لحظه از پشت پلکان بالا پرید و بدان آویزان شد. نگاه همه از جمله شاه و ملکه به او دوخته شد که هر آن امکان افتادن داشت، اما در عوض عکس های استثنایی گرفت که چندتایش همان روز در صفحه اول روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.
دو هفته بعد جریان ورود آیت الله خمینی را هم باز وی عکاسی کرد و بعد در محل استقرار مدیران انقلاب در مدرسه علوی و در فروردین سال ۵۸ هم توانست از مصاحبه خبرنگاران خارجی با رهبر انقلاب عکاسی دیدنی گرفت. لحظه ای از تلاش نماند. چنان خونسرد و مشغول به کار خود بود، که خود حادثه کاری نداشت. همچنان به کار در اطلاعات ادامه داد تا زمانی که جنگ های خیابانی رخ داد و در تیر سال ۱۳۶۰ عکس های بدیعی از جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی توسط وی گرفته شد.
چند ماه بعد او نیز مانند دیگر همکارانش از صحنه محو شد و در ۴۸ سالگی به بازنشستگی نایل آمد.
چه روی داده بود که عکاسی چنین حرفه ای و اثرگذار، بعد ۲۰ سال کار از صحنه کنار رفت تا این هفته که کرونا وی را برد. خبرنگاران و عکاسانی که در آن سالیان با وی در سفرهای داخلی و خارجی همراه بودند، خاطرات مردی ساکت و به شدت حرفه ای را به یاد دارند که لحظه ای از لحظه و دوربین و عکس غافل نمی شد.
کمدین را تکه پاره کرد طالبان
کشته دیگر هفته از کرونا نیست بلکه از طالبان است. نظرمحمد خاشه مشهور به خاشه ځوان طنزپرداز و کمدین افغان بود، او توسط طالبان در قندهار کشته شد. قتل این کمدین در میان فارسی زبانان اثرها گذاشته. قتل وی به دست طالبان چنان اثر گذار بوده است که در زمان حیاتش نبود. دلیلش هم این که گفته اند هرگز علاقه ای به رسانه ای شدن نداشت و خیلی محجوب بود.
خاشه خوان یک کمدین طنزپرداز مشهور ولایت کندهار بود. او بیش از شصت سال عمر داشت اما چهل سال بود که در قندهار، با طنزهایش خنده بر لبان مردم میآورد.
خانوادۀ نظر محمد خاشه، گفته اند در پایان روزیکه خاشه از سوی طالبان بازداشت شد، جسدش را با دستان بسته، به یکی از بزرگان قوم در ولسوالی دند کندهار تسلیم کردند.
تصویرهایی که از زمان بازداشت خاشه در رسانههای اجتماعی نشر شدهاند، نشان میدهند که او با ضربات سنگین به قصد کشت مضروب شده است محمد صادق سرمستزاده، هنرمند افغان اظهار داشت: «سیلی بر صورت نظر محمد خاشه کمدین مشهور کندهاری سیلی بر صورت تمام مردم افغانستان و توهین به انسانیت و کرامت انسانی است.»
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
جهان3 روز ago
امریکا در هیچ اقدام تلافی جویانه اسرائیل علیه ایران شرکت نخواهد کرد
-
علم و تکنالوژی2 روز ago
سقوط اپل از جایگاه بزرگترین فروشنده موبایل جهان
-
اخبار ساحوی4 روز ago
ایران با صدها طیاره بیپیلوت و راکت بر اسرائیل حمله انتقام جویانه کرد
-
رویداد های اخیر3 روز ago
پاکستان مرحلهٔ جدید اخراج مهاجرین افغان را از امروز به اجرا میگذارد
-
ورزش3 روز ago
قرعه کشی فصل سوم لیگ قهرمانان افغانستان انجام شد
-
اخبار ساحوی4 روز ago
قوماندان سپاه پاسداران: اگر اسرائیل بر ایران حمله کند، واکنش ما تُند تر خواهد بود
-
رویداد های اخیر4 روز ago
سیلابها طی یک ماه پسین در کشور ۳۳ کشته و ۲۷ زخمی برجا گذاشته است
-
رویداد های اخیر2 روز ago
حکمتیار: فضای افغانستان زیر اشغال قرار دارد، هیچنوع حضور امریکا را نمیپذیریم