بی بی سی فارسی

هفته هنر و فرهنگ؛ سیل در راه، تنها نمان به درد، نوشداروی دایی جان

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
BBC

در روزهای آخر کاری دولت و شهرداری‌ها، مردم در انتظار مقامات تازه‌ای هستند که برای هنر و فرهنگ و ارتباطات خبر خوش ندارند. مقامات رده میانی دولتی که بی کلمه ای تشکر و تعارف از میدان خارج شد، در این هفته با افتتاح طرح ها و حرکت‌های فرهنگی، تا مقدورشان بود کوشیدند اثری در خاطر مردم بگذارند. برای برخی فیلم های سینمایی و تئاترهایی که کس نمی داند در آینده به چه سرنوشت دچار خواهند بود، نوشدارویی رسیده است. در میانش چاپ تازه ای از دایی جان ناپلئون.

هفته ای که به شادمانی سوگند رییس جمهور جدید تعطیل عمومی اعلام شد، مردم به نکته گیری اکتفا کردند، از پخش زنده مراسم، خنجرهای آویخته به کمر میهمانان، پذیرایی قالیباف از میهمانان انگار خانه خودش، پخش زنده ای که همچون مسابقات فوتبال، دوربین شبکه خبر لای شاخه ها و درختان ولو بود.

اما مشکل آب و برق پابرجاست، واکسن کرونا پخش می شود اما خبرهای وحشتناک تر آمار مرگ هاست و پرشدن بیمارستان ها و کمبود داروها. چنین پیداست که مشکلات خوزستان همان است که بود و منتظر یکی از متحدان دولت انقلابی که معجزه کند. خبر تازه این که سیل هم در شمال و جنوب و غرب، در راه است، شاعری نوشت: طبیعت هم از قانون خارج شده است، همچون بعض حکومت‌ها.

تنها نمان به درد، این درد مشترک

کرگدن، هفته نامه بود وقتی شماره پربار سال خود را منتشر کرد اما بعد از آن هفته هاست که نتوانسته روی میز روزنامه فروش ها ظاهر شود. حالا با دستکاری در نقاشی معروف جیغ اثر ادوارد مونک و با تیتر تنها نمان به درد، دومی شماره سال ۱۴۰۰ را منتشر کرده. علی میرفتاح سردبیر مجله در سرمقاله این شماره با چشمی گریان و با چشمی خندان فریاد کشیده اما در عین حال امید را هم سرنبریده است.

سرمقاله چنین شروع می شود: مشکلات امروز ما یکی دو تا نیست. مشکلات سیاسی ما نزدیک است بحرانی شود. مشکلات اجتماعی ما تبدیل به گره هایی شده که بعضا با دندان هم باز نمی شوند. سخت افزاری و نرم افزاری با بحران هایی دست به گریبانیم که عبور از آنها سخت است.

سردبیر کرگدن تاکید کرده: بعضی از شیوه های درمانی خود، عامل دردهای دیگرست. کرونا و تحریم هم ظاهرا قصد ندارند سایه نحسشان را از سر ما کوتاه کنند، برای همین تا به وحدت ملی تا به عزم ملی نرسیم نمی توانیم از این گردنه های صعب العبور بگذریم. ایران روزهای سخت تر و تلخ تر از این ها هم داشته و به سلامت عبور کرده، اینها هم این طور نیست که در بن بست گیر کرده باشیم، نه بن بستی وجود ندارد اما و هزار اما این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود.

ماهنامه حق ملت شماره ۹ خود را به فقر اختصاص داده. حسن اسدی زیدآبادی سردبیر مجله نوشته: فقر سرنوشت نیست و بی نیازی یک حق است. این مهمترین حرفی است که می خواهم بگویم. گرسنگی ، فقر، بیکاری، بی سوادی، بیماری بی درمان و ازاین قلیل هیچکدام برای بشر مقدر نشده اند. فقط نوعی از بلایای طبیعی نیست که آن را به قضا و چرخ گردون حواله دهیم. هر جا گرسنه ای هست، هر جا کسی برای تامین نیازهای خود و خانواده اش درمانده یک بحران در جریان است که نتیجه عمل انسان است، نتیجچه سوی عمل البته.

مجله ای که برای نخستین بار یک نقاشی مشترک از زهرا و میرحسین موسوی – رهبران جنبش سبز- را تصویر روی جلد خود قرار داده، در ادامه افزوده: انسان ها را می توان به طرق مختلف تصویر کرد، نمونه ای از نوع انسان ، اعضای جامعه، نیروی کار، دیوار امنیتی گوشتی ، خیل رای دهندگان، سوژه های کامجویی و مال اندوزی و …اما اگر جایی آدمی به این ها فروکاسته و در جامعه ای چنین نگاه هایی غالب شد هر نوع بدبختی و بیچارگی نامش می شود سرنوشت، قضا و قدر.

فهیمه طباطبایی در مقاله ای نوشته: جامعه ایرانی در چند سال گذشته، به‌طور پیوسته با سلسله رویدادهای ناگواری مواجه بوده است. در کشاکش نبرد با تحریم و کرونا، رویدادهای ناگوار دیگری مثل تعلل در واردات واکسن کرونا، اعتراضات آذر‌ماه ۹۸، سقوط هواپیمای اوکراینی، سیل فراگیر فروردین ۹۸، اعتراضات دی‌ماه ۹۶و موارد متعدد دیگر، به تناوب پیش آمده است.

به نوشته این روزنامه نگار در همشهری: مجموعه این اتفاقات به نظر کارشناسان تحولات اجتماعی، سبب فرسایش سرمایه اجتماعی شده و شاخص‌هایی مثل تاب‌آوری اجتماعی و اعتماد عمومی را به‌شدت لرزان و متزلزل کرده است. شرایطی که عملا در کنار نارضایتی، منجر به ناامیدی گسترده در سطح جامعه شده و این ناامیدی در مرز تبدیل شدن به «خشم عمومی» قرار دارد؛ خشمی که به اعتقاد جامعه‌شناسان درصورت فراگیر شدن، می‌تواند به یک اپیدمی خطرناک‌تر از کرونا تبدیل شود و در پیوند با خشونت، روزهای سختی را برای جامعه رقم بزند.

محمد‌رضا جوادی یگانه، جامعه‌شناس نوشته: بحران‌های مختلف، بخش‌هایی از جامعه را به ترکیبی از ناامیدی و افسردگی رسانده که نتیجه «درماندگی خود آموخته» شده است، یعنی چشم‌اندازی برای بهبود مشاهده نمی‌شود و افراد دست از تلاش برمی‌دارند؛ این وضعیت بسیار خطرناک است و منجر به بی‌عملی یا خشونت علیه خود و دیگران می‌شود.

این استاد دانشگاه افزوده: موضوعی که تحت عنوان طرح صیانت از فضای مجازی توسط مجلس مطرح شده یکی از همین مسائل است که می‌توان آن را دستکاری جامعه به‌حساب آورد.

هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل

هنر و فرهنگ هفته؛ فریاد آب آب، سفر صدر، مرگ درختان ۵۰ ساله

بالرینها و توپها

توپ ها و بالرین ها، عنوان تابلویی از مهدی فرهادیان که راه دراز پیموده تا نمایشگاه بزرگ فرهنگ ایران که در موزه بریتانیا برپاست. کیوریتور این بخش از نمایشگاه بزرگ در شرح و استنباط خود از این تابلو خونرنگ از جمله نوشته: تابلو فرهادیان طاق نصرت (برج پیروزی) دارد که بالای سر ایرانیان همه جا هست.

کیوریتور به نشانه ای از جنبش مشروطیت و به توپ بسته شدن مجلس نوپا در وسط نقاشی اشاره مستقیم نمی کند اما می نویسد (و همین خانم ونیتیا پروتر) در شب افتتاح موزه هم گفت در کنار تصویر توپ های شلیک را با پرچم های نظامی می بینید که غرق شدن همه در آن زمینه صورتی رنگ. و بالرین ها که رقصی چنان را در میانه این میدان مشغولند، آرزویی بزرگ تر را در دل دارد.

مهدی فرهادیان نقاش برجسته ای است متولد ۱۳۵۸ و افزون بر آن پرورده محله ای از تهران نزدیک بهارستان و در کنار پارک امین الدوله و روبروی مسجد فخرالدوله که نقش سنگدلی محمدعلی شاه (توپ انداختن بر مجلس شورا) شاید هنوز بر شانه بناهای قدیمی و درخت های کهن آن باشد. در سالگرد پیروزی جنبش مشروطه، شاید نصب آن تابلو در نمایشگاهی بدان بزرگی، بی جهتی نبوده باشد.

BBC

بازگشت دایی جان

کتاب فروشان و کتاب شناسان معتقدند که در ۴۳ سال گذشته هیچ کتابی در ایران به اندازه دایی جان ناپلئون چاپ قاچاق نشده باشد. اصولا این نوشته جاودانی ایرج پزشکزاد شاید تنها کتابی باشد که انقلابیون و ضد انقلابیون آن را پسندیند و نپسندیدند، یواشکی خواندند و گاه ریسه رفتند.

بهمن دارالشفایی کتاب شناس و ویراستار این هفته همزمان با انتشار نسخه شیک و جدیدی از کتاب دایی جان ناپلئون نوشته: احتمالاً بیشترتان دایی‌جان ناپلئون را خوانده‌اید، ولی اگر مثل من تا حالا سراغش نرفته‌اید به نظرم این روزهای تلخ بهترین فرصت است. چند هفته پیش که به دلایل مشخص خواندن هر کتابی راحت نبود دایی‌جان ناپلئون را دست گرفتم و اگر ساعت ۵ صبح نشده بود کتاب را زمین نمی‌گذاشتم و کل ۷۰۰ صفحه‌اش را یک‌جا می‌خواندم.

نویسنده افزوده: سریالش را هم ندیده بودم و برای همین تقریبا هیچ از داستان نمی‌دانستم، حتی طرح کلی‌اش را (جز چند تکیه‌کلام که آدم در هر حال در طول سال‌ها به گوشش خورده).

چیز زیادی ندارم بگویم جز این‌که از بهترین رمان‌های فارسی است و شاهکار مکالمه‌نویسی و تیپ‌سازی.

به گفته ایرج پزشکزاد خالق دایی جان این تنها چاپی است که ناشر قرارداد بسته با خالق و حق التالیفش را پرداخته و به گفته متن کتاب کامل است و هیچ سانسور نشده است.

بیهوده نیست که طنزنویسان که همگی ادامه راه پزشکزاد هستند و به او اقتدا می کنند و نوشته اند که شاهکار استاد پزشکزاد نوشدارویی است که در فاصله کمی تا مرگ به صحنه آمده است.

لیلی گلستان خبر داد که نمایشگاه “صد اثر صد هنرمند” شروع شد . بیست و نه سال است که این نمایشگاه برگزار می شود و هر بار موفق تر از بار پیش. نمایشگاهی که سال آینده برای سی امین سال برگزار می شود آنلاین خواهد بود تا شرایط محدودیت های کرونا امسال هم رعایت شده باشد.

در میان تصاویری که از این ۱۰۰ اثر نقل شده نقاشی یگانه ای از محمد احصایی دیده می شود که نشان می دهد که نمایشگاه امسال باز هم پربار است. به نظر نگارنده که تازگی نمایشگاه هنر معاصر ایران را در موزه بریتانیا دیده ام، نمایشگاه صد اثر گالری گلستان پربارترست.

در میان آثار امسال این تابلو بی نظیر از محمد احصایی هم حضور دارد که «نقاش برجسته معاصر برای نمایشگاه صد اثر صد هنرمند فرستادند» بهای تابلو هم یک میلیارد تومان ذکر شده است.

آن ها سه تن بودند

گفتن از مرگ چنین خواجه آسان نیست. جلال ستاری مترجم، متفکر و اسطوره شناس از جمله معدود دانشی مردان این عصر بود که چند نسل را مدیون خود گذاشت و رفت. مدتی بود سختی می کشید. با این همه پذیرش این که رفته دشوار است.

آن ها سه تن بودند. در سال های جوانیشان در پایان جنگ جهانی در اروپا به هم رسیدند. داوود رشیدی، داریوش شایگان و جلال ستاری. هیچ شباهتی به هم نداشتند، جز آن که هر سه درسی را که می خواستند خوب خواندند، و چندان که از سویس بازگشتند زمانه خوبی هم بود و توانستند کار کنند. رشیدی در انتظار گودو، دیکته و زاویه، شیکاگو و ده ها نمایش را کارگردانی و بازیگری کرد. شایگان ده ها کتاب نوشت و زندگی کرد چنان که می خواست و اینک نوبت جلال ستاری بود.

آن ها هر سه می توانستند مقامات گیرند، اما هر سه از میزکار دوری گرفتند. هر سه به سالیان درس دادند و با احترام و فروتنانه در دهه هشتاد عمر، از آستانه گذشتند.

از هفته پیش در انتظار گودو با کارگردانی امیررضا کوهستانی برای دومین بار به اجرا در می آید. بازیگران همه زن هستند و نمایش در فضایی متفاوت در باغ کتاب اجرا شد و برداشتی آزاد از نمایشنامه ساموئل بکت است.

در اجرای دوباره این نمایش، همه بازیگرانش به جز خزر معصومی حضور دارند. لیلی رشیدی، الهام کردا، مهین صدری و مونا احمدی بازیگران هستند. در انتظار گودو در ایران نخست بار به ترجمه و کارگردانی داوود رشیدی به اجرا در آمد و نقد مفصلی جلال ستاری درباره آن اجرا و آن نمایشنامه نوشت. اینک روایتی تازه از نمایشنامه جهانی شده بکت با بازیگری فرزند داوود رشیدی، لیلی، در همان نقش پدر استراگون.

BBC

عکاس پیشکوت و شاعر جوان

در این هفته جعفر دانیالی عکاس با سابقه مطبوعات که در ۸۸ سالگی نقش پیشکسوت این حرفه برازنده اش بود، در تهران درگذشت. در حالی که پیشاپیش قبر خود را خریده و حتی نقش سنگ را هم مشخص کرده بود.

دانیالی در روزنامه اطلاعات کار حرفه ای را آغاز کرد. همزمان با وی ایوب کلانتری و عباس جلالی و فریدون ابراهیم زاده هم در آتلیه عکاسی اطلاعات مشغول بودند. دانیالی در حالی که در ۱۵ سال اول کار همراه با پادشاه یا نخست وزیران عکاسی می کرد و صحنه های ماندگار آن روزگار ثبت می شد، در روزی که پادشاه برای آخرین بار در ایران ظاهر شد، روز ۲۶ دی ۱۳۵۷، به دستور محمدرضاشاه، عکاسان خارجی در محوطه دور ماندند و چند خبرنگار عکاس ایرانی در همه نیم ساعتی که خانواده سلطنتی آماده رفتن بودند و منتظر رسیدن شاپور بختیار نخست وزیر بودند که در مجلس و در جریان دریافت رای اعتماد دیر کرده بود. خیابان های شلوغ از مردمی که ریخته بودند در وسط و شعار می دادند مانع حرکت اتومبیل حامل نخست وزیر بود. در این فاصله با اشاره پادشاه، جعفر دانیالی اجازه یافت که داخل پاویون سلطنتی شود. در این فاصله چندین حلقه فیلم گرفت، با وجود این وقتی که سرانجام بختیار رسید و شاه و ملکه به سمت هواپیما حرکت کردند، صحنه های غم انگیزی رخ داد، افسرانی ناگهان خود را به پای آخرین پادشاه ایران می انداختند. این فضا پادشاه را به گریه انداخته بود. که عکس های آن به سرعت راهی نشریات معتبر جهانی شد.

در آن لحظات هیجانی و تاریخی، جعفر دانیالی همچنان عکس می گرفت و درست موقعی که آنان به پلکان هواپیما رساندند. نشست روی زمین که فیلم دوربینش را عوض کند و دیگر کاری نمی توانست در این لحظه از پشت پلکان بالا پرید و بدان آویزان شد. نگاه همه از جمله شاه و ملکه به او دوخته شد که هر آن امکان افتادن داشت، اما در عوض عکس های استثنایی گرفت که چندتایش همان روز در صفحه اول روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.

دو هفته بعد جریان ورود آیت الله خمینی را هم باز وی عکاسی کرد و بعد در محل استقرار مدیران انقلاب در مدرسه علوی و در فروردین سال ۵۸ هم توانست از مصاحبه خبرنگاران خارجی با رهبر انقلاب عکاسی دیدنی گرفت. لحظه ای از تلاش نماند. چنان خونسرد و مشغول به کار خود بود، که خود حادثه کاری نداشت. همچنان به کار در اطلاعات ادامه داد تا زمانی که جنگ های خیابانی رخ داد و در تیر سال ۱۳۶۰ عکس های بدیعی از جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی توسط وی گرفته شد.

چند ماه بعد او نیز مانند دیگر همکارانش از صحنه محو شد و در ۴۸ سالگی به بازنشستگی نایل آمد.

چه روی داده بود که عکاسی چنین حرفه ای و اثرگذار، بعد ۲۰ سال کار از صحنه کنار رفت تا این هفته که کرونا وی را برد. خبرنگاران و عکاسانی که در آن سالیان با وی در سفرهای داخلی و خارجی همراه بودند، خاطرات مردی ساکت و به شدت حرفه ای را به یاد دارند که لحظه ای از لحظه و دوربین و عکس غافل نمی شد.

کمدین را تکه پاره کرد طالبان

کشته دیگر هفته از کرونا نیست بلکه از طالبان است. نظرمحمد خاشه مشهور به خاشه ځوان طنزپرداز و کمدین افغان بود، او توسط طالبان در قندهار کشته شد. قتل این کمدین در میان فارسی زبانان اثرها گذاشته. قتل وی به دست طالبان چنان اثر گذار بوده است که در زمان حیاتش نبود. دلیلش هم این که گفته اند هرگز علاقه ای به رسانه ای شدن نداشت و خیلی محجوب بود.

خاشه خوان یک کمدین طنزپرداز مشهور ولایت کندهار بود. او بیش از شصت سال عمر داشت اما چهل سال بود که در قندهار، با طنزهایش خنده بر لبان مردم می‌آورد.

خانوادۀ نظر محمد خاشه، گفته اند در پایان روزی‌که خاشه از سوی طالبان بازداشت شد، جسدش را با دستان بسته، به یکی از بزرگان قوم در ولسوالی دند کندهار تسلیم کردند.

تصویرهایی‌ که از زمان بازداشت خاشه در رسانه‌های اجتماعی نشر شده‌اند، نشان می‌دهند که او با ضربات سنگین به قصد کشت مضروب شده است محمد صادق سرمست‌زاده، هنرمند افغان اظهار داشت: «سیلی بر صورت نظر محمد خاشه کمدین مشهور کندهاری سیلی بر صورت تمام مردم افغانستان و توهین به انسانیت و کرامت انسانی است.»

Trending

خروج از نسخه موبایل