Connect with us

بی بی سی فارسی

هفته هنر و فرهنگ؛ ما همه مقصریم، آواز برای صندلی، نقاش در حرمسرا

منتشر شده

در

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)

دو هفته مانده به تابستان، گرما و هرم حرارت با وحشت از کمبودی آب همراه شد. پمپ های بنزین با صف های دراز نشان داد که نگرانی اصلی پالایشگاه آتش گرفته تهران نبود – که اصلا بنزین نمی سازد- بلکه تقارن موضوع با هفته تعطیلات سالانه بود.

هنر موجود نحیف و بی یال و دمی می نماید که صم و بکم گوشه ای نشسته تا چه پیش آید، روان پزشکان و روانشناسان بازار گرمی دارند، از فراوانی بیمار به ستوه آمده و نیمه شب ها از پشت بام مطب خود با کمک نیروهای انتظامی می گریزند. اما خوش به حال روزگار که باطری بغلی قلب احمدرضا احمدی تعویض و جاسازی شد و نگرانی ها پایان گرفت. شاعری به خانه رفت.

دنیای سیاست آرام بود، حتی دریغ از نگاهی به وین. اما بیشتر روزهای هفته علما، حافظان و براندازان، بیش از همه عمر به عمق فقه و لغت و معنا و علم حقوق رفتند تا بدانند «جبران» چیست و کشف کنند که «ظلم» چه اتفاق بد و نادری است. کسی نمی داند آیا جنگی است بین هشتاد سالگان و نود سالگان یا حکایت دیگری است در زیر. تشکیل روم ها و کلاس های تحلیل و تفسیر فلسفی، در شبکه های مجازی، برای فهم زیرو بم پیام ها و نطق های رسمی، مهم ترین سرگرمی هفته بود.

طنز پردازان در کلاب هاوس و سایر هاوس ها، تمام هفته در جست جوی کلمات محترمی بودند که مقصود را برساند و زحمت افزا نشود.

سالن های نمایش، لرزان و بدگمان، گشوده شده اند و برخی به یک اجرا در هفته بسنده کرده. اما موضوع هر نمایش بهتر و جذاب تر از پیش. تالار رودکی گشوده شد اما فقط به روی شهرام ناظری که از سفر ۱۵ ماه به ینگه دنیا برگشته است و البته نوازندگانی که خیلی جلو دوربین نیستند و از دور می نوازند. مردمانی علاقه مند مطمئن به سیستم ارتباطات با پرداخت پول بلیت در خانه نشستند و صدای خواننده محبوب خود را شنیدند که در سالنی خالی برای صندلی ها می خواند و آن ها که دست می زدند در خانه هایشان نشسته بودند.

وضعیت کتاب هم اگر پرسیده باشید در آخرین ماه های دولت مستقر بد نیست. این روش معمول سالیان است و از آن جا که انبوه خاطرات تلخ و شیرین در خرداد هر سال می رسد، به نوشته نویسنده ای سانسور کنندگان (بازبینان محترم) در راه شمالند و خسته از یک سال کار سخت با هزاران دعاگو.

نمایشگاه های آنلاین بیش از هر هنر دیگری میدان گرفته است. آنلاین به موسیقی و سینما و نمایش این همه خدمت نکرد.

شبکه های اجتماعی – به ویژه آخرین پدیده اش کلاب هاوس- هر روز پر و خالی می شوند و از هر گوشه صدایی بلند است و خیلی ها نگران که وقتی نمایش سیاست پایان گیرد چطور می توان از این آب ماهی گرفت. و درست در همین هفته نقاش صاحب نامی نودمین تابلو خود را از گردش در حرمسرا پایان داد که خوش ترین هفته بود. سینما اما صدایی دارد که هفته های دیگر خواهد توانست مردم را به سینماها بکشاند. هنوز کار هنر هفتم بدان جا نرسیده که تماشاگران با تظاهرات در مقابل مجلس انقلابی خواستار آن شوند که دولت زیان آن ها را جبران کند.

برخورد جسم سخت به سر

نمایش «پس از برخورد جسم سخت به سر»، در حقیقت روایت زندگی آدم هایی با مشکلات روحی روانی است که شاید خود ماییم. این نمایش با داستان ها و دغدغه های متفاوتی که در جهان پیرامونمان در حوزه ی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رخ می دهد مخاطبان را به سمت اندیشیدن و گفتگو سوق می دهد.

در برخورد اول با عنوان نمایش، ذهن به ماجرای قتل زهرا کاظمی می رود خبرنگار عکاسی که از کانادا آمده بود و سرانجامش به سلولی در زندان اوین رسید که سعید مرتضوی دادستان وقت در انتظارش بود. همبندها صدای فریاد زن را شنیدند تا سرانجام افتاد بر زمین. هم بندیان گزارش دادند که به فاصله کوتاهی از بی صدا شدن زهرا کاظمی، همه ماموران رفتند. بعد ها سعید مرتضوی، همکار خود مامور بازجویی وزارت اطلاعات را متهم به کشتن کرد و مامور اطلاعات ماند تا به حبسی کوتاه مدت محکوم گشت و تمام.

«برخورد جسم سخت به سر» اصطلاحی بود که دستگاه قضایی برای پرونده ابداع کرد تا زمینه محکومیت متهمان را از میان ببرد. اما اینک هجده سال بعد از آن ماجرای غم انگیز، سجاد داغستانی نویسنده و کارگردان نمایشی را که ۳ سال پیش با استقبال مردم روبرو شد، با اجرایی جدید آماده صحنه کرده است.

سجاد داغستانی با اشاره به اجرای تازه این نمایش گفته که ساختن، خراب کردن و دوباره ساختن در روند خلقِ این آثار برای ما از همه چیز مهم‌تر بوده و خواهد بود.

نمایش “پس از برخوردِ جسم سخت به سر” که این بار با حضور تعداد زیادی از بازیگران جوان تئاتر در تماشاخانه آژمان به روی صحنه می‌رود. کارگردان و تهیه کننده توافق کرده اند که موضوع نمایش جدید را باز نکنند . اما گفته شده است که اجرا محدود خواهد بود به یک روز در هفته ـ فقط شنبه ها.

«پس از برخورد جسم سخت به سر» روایتگر سه واقعه در سه دوره از تاریخ معاصر ایران است و در پس زمینه اش و هم در پوستر اجرای اول دکتر مصدق، کمال الملک، مایکل جکسون دیده شدند، اما در آخرین اجرا سلطان آواز محمدرضا شجریان هم هنگام خواندن لاله خون شد در ذهن تماشاگران حاضرست .

بازیگران در سری جدید نمایش المیرا دهقانی،محمد شعبانپور، مهرداد طهماسبی، عارفه معماریان ،هادی احمدی و شهاب حیدری خواهند بود. در نمایش های پیشین ۲۵ بازیگر دانشجو نقش داشتند.

ما همه مقصریم

نمایش هار روی صحنه است و نویسندگی و طراحی آن کار حسین پوریانی فر است و تهیه کننده اش استاد وی حمید پور آذری که برای دومین بار نمایشنامه ای از پورانی فر را به صحنه می رساند.

خلاصه نمایش چنین است که صحنه یک کتواک اسـت، یا گربه رو – سطح باریکی که مانکن ها در روی آن مد لباس را عرضه می کنند. در اجرا سپنتار اعلم، بردیا مشهودی، مهدی قربانی، علی اصغر حسینی، میلاد افواج، میرآقا بهاری، اکبر سـلمانی الـهدادی، علیرضا آشوری، جواد کارگر، شهاب رحمانی و مهرکوش علیزاده بر آن راه میروند که در آن نوعی خودنمایی وجود دارد.

نرگس کیانی روزنامه نگار بعد از تماشای نمایش هار، از حمید پورآذری می پرسد: حس کردم جهان رو بــه ویرانی است و من به عنوان تماشاگر مقصر این اتفاق هســتم. در واقع اجرا، حس مقصربــودن را به من می داد. مقصر، مصرفگرا، بی تفاوت نسبت به وضعیت آب وهوا، محیط زیست، زباله گردها، مجروحان، مسئولان و… قصد انتقال چنین پیامی را به مخاطب داشتید؟

تهیه کننده نمایش هار می گوید این عبور خودنمایانه و چیزهای دیگری که روی صحنه می بینید شما را به نتیجه ای رسانده است که اشاره کردید. همین که شما به این برداشت رسیده اید نشان می دهد که چیزی وجود داشته است ولی اگر مستقیما بیان کنیم می‌خواهیم فلان چیز را بگوییم، این نوعی تلقین است. ما باید فرم و محتوا را شبیه به هدفمان کنیم و نظر مخاطبان را به عنوان عنصری که بر آگاهیمان میافزاید، بپذیریم.

پــورآذری می گوید در یک سال و نیم گذشته و در شــرایط تحت تأثیر شیوع کرونا بسیار از او پرسیده اند راهــکار برون‌رفت از وضعیــت فعلی که گریبــان تیٔاتر و تیٔاتریهــا را گرفته، چیســت؟ راهکاری کــه او در دو عبارت خلاصه اش می‌کند؛ آگاه شدن به وضعیت فعلی و تلاش برای اصلاح آن از مسیر برقراری گفتگو و تفاهم.

نودمین کار نقاش در حرم

نودمین تابلو به نقاش‌باشی دربار رسید. کمال‌الملک دارد پرتره‌ای از سوگلی می‌کشد …سوگلی اما روبند زده است و نقاش ما دقیقا معلوم نیست چه می‌کشد…اما می‌کشد. نودمین تابلو این‌گونه تمام شد.

بزرگمهر حسین پور نقاش پرکار و صاحب سبک با این مقدمه نودمین کار از مجموعه حرمسرا را به پایان برد و نوشت: در این مجموعه تابلوها که به ” یک کاریکاتوریست در حرمسرای ناصرالدین شاه” معروف است می‌خواستم چیزی را روایت کنم که همه شنیده‌اند و اما ندیده اند. می‌خواستم وارد جایی شوم که هیچ مردی وارد آنجا نشد مگر خواجه شده و بی‌خطر برای همسران سلطان صاحبقران! می‌خواستم راوی پشت پرده‌ای باشم از دردها…تعصب ها و رنج‌هایی که در ظاهری زیبا، زنان دوره‌ای از تاریخ در آن گیر افتاده بودند.

شروع کار بر روی این مجموعه‌ی ممنوعه از سال ۹۲ بود و تا الان ۹۰ تابلو شده است و نقاش ما امید دارد کتابی تمیز و خوب هم از این مجموعه جمع و جور کند و بسپردشان به گذشته…! حسین پور این مجموعه را به سه دوره تفکیک کرده است…دوره ای که به صورت‌ها توجه داشت. دوره ای که به لباس‌ها دقیق شد و دوره‌ی سوم که به معماری و آینه کاری دوران قاجار با استفاده از ورق طلا و نقره پرداخت. و مجموعه ای ماندگار و نفیس شد.

نقاش و کاریکاتوریست برجسته که معلم درجه یک است و صدها شاگرد تربیت کرده سرانجام درباره آخرین تابلو نوشت: و عجیب برایم اینکه آخرین تابلویی که کشیدم شاه دربار بود که با لبخند دارد سوگلی را می‌کشد… لبخندی رندانه زده است و به ما می‌گوید درست است که روبند داری…اما من بلدم تا کار خودم را بکنم!

آواز برای صندلی های خالی

شهرام ناظری پس از یک سال و نیم دوری از ایران و اجرای کنسرت آنلاین که بدون تماشاچی در تالار رودکی اشعار مولانا را خواند، از نحوه ضبط برنامه گلایه کرد و فاش ساخت که کنسرت بدون حضور تماشاچی برایش دلخواه نیست.

علاقمندان به موسیقی پس از دوره ای تعطیلی کنسرت ها، با خرید بلیت شاهد کنسرتی دو ساعته و آنلاین از شهرام ناظری، خواننده نام آشنای بودند. این هنرمند در همان ابتدای کنسرت گفت «وضعیت خیلی عجیب غریبی است که برای اولین بار رو به روی صندلی‌های خالی نشسته‌ایم. خیلی جای مردم خالی است. سال‌ها عادت داشتیم که از حضور و نفَس مردم انرژی بگیریم. همین نفس‌ها خیلی جاها ما را نگه داشت که کار کنیم.

همانطور که شهرام ناظری هم در بخشی از صحبت هایش اظهار کرد، آثاری که در این کنسرت آنلاین می‌شنیدیم، تنظیم متفاوتی داشتند؛ به گونه‌ای که در نسخه اصلی این قطعه صدای گروه کر خواننده را همراهی می‌کند ولی در اینجا تنها صدای ناظری بود و بس؛ که البته در فضای آرامتری هم نسبت به اثر اصلی اجرا می شد.

شهرام ناظری پس از اجرای شیدا شدم خطاب به مردمی که در منزل کنسرتش را دنبال می کردند، گفت: «می‌خواهم قطعه‌ای از مثنوی معنوی بخوانم. در مدتی که ایران نبودم اتفاقات زیادی افتاد؛ عزیزان و بزرگان زیادی همانند دو استاد بزرگ آواز ـ محمدرضا شجریان و عبدالوهاب شهیدی ـ را از دست دادیم که واقعه‌ای تلخ و ناگوار است. به هر حال به قول دوستی، زندگی قطاری است که همه سوار آن می‌شویم و در نهایت ما را به ایستگاه آخر می‌برد.

شهرام ناظری در فضای مجازی هم گله کرد که اگر می دانستم سازها قرارست از نمای دور نشان داده شوند، به طور جدی مخالفت می کردم. ولی یادآور شد که مدت هاست برای صدا و سیما کاری نمی کند.

در ادامه کنسرت، که به همراهی سازهای کمانچه، تار، عود و سنتور، اثر «بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند» را با شعری از مولوی، در ریتمی که نه در اوج بود و نه خیلی آرام، خواند که گاهی در پایان این قطعه، نوازندگان ریتم سریع‌تری به کار بخشیدند. پس از لحظاتی هم دوباره قطعه «راست بگو نهان مکن» بار دیگر اجرا شد.

ناظری درباره اثر «راست بگو نهان مکن» گفت: «این همه مولانا تأکید می‌کند راست بگو و به دنیا تکیه نکن که واقعا این جهان ارزش ندارد. برای جوامعی که سرشار از دروغ شده است، تأکید همه اندیشمندان این بوده که جامعه سالم باشد و چیزی بر پرده دروغ وجود نداشته باشد. امیدوارم روزی برسد که دروغی نباشد. علت این که در اجراهایم این قطعه را انتخاب می‌کنم، این است که شنونده با شنیدین آن با خودش فکر کند که در کجا دروغ گفته یا حتی من که آن را می‌خوانم با خودم فکر کنم فلان جا دروغ گفته‌ام.»

عاقبت شیرها

آخرین دلهره چندین میلیون تهرانی، به خصوص آن یکی دو میلیونی که اغلب روزها از میدان حر (باغشاه سابق) رد می شوند از آنست که جای شیرهای چهارگانه میدان را خالی می بینند. همان شیرهای پرهیبت که مانندشان در میدان های دیگر تهران از فردوسی و (قدیم ها از مجسمه) رضاشاه و فرزندش محافظت می کردند. اما در میدان حر حضور شیر بسیار اهمیت داشت و در وسط میدان مجسمه گرشاسب با اژدها قرار داشت، از زمان پادشاهی.

دکتر ترانه یلدا معمار و شهرساز در مقاله ای در همین باره، برخی از نگرانی های رهگذران میدان حر را پاسخ داد. اول تاکید کرد« حق شهروندان بر شهر ایجاب می‌کند که در جریان اتفاقاتی که بر سر میراث شهری‌شان می‌افتد قرار گیرند» و بعد توضیح داد که در این دوران حساس اجتماعی – که اعصاب همه دوستان نیز تحت فشار است، هر چیز کوچکی مورد بحث و غوغا و بهانه‌ای برای کشمکش بر سر تعیین سرنوشت شهر قرار می‌گیرد. اکنون دوستان برای شیرهای بانک ملی هم نگران شده‌اند. برای شیرهای جاهای دیگر هم نگران شده‌ایم. برای آن مجسمه‌های دیگر بهمن محصص جلوی تئاتر شهر قدیم و مجسمه دانته الیگیری که از پارک شهر و مجسمه زیبای پارک لاله و جاهای دیگر محو شده هم نگران شده‌ایم!

مجسمه میدان حر روی یک پایه بتنی ساخته شده بود. این مجسمه، گرشاسب از پهلوانان شاهنامه را در حال نبرد با یک اژدها نمایش می‌دهد. گرشاسپب نیزه‌ای به دست دارد و در حال نبرد با اژدهایی است که به دور بدن او پیچیده و دهان به روی گرشاسب باز کرده‌ است. این اژدها نماد نیروهای اهریمنی است که انسان را در حلقه خود قرار داده است. گرشاسب با نیزه به دهان اژدها حمله کرده و می‌تواند نماد پیروزی نیکی بر بدی باشد.

این مجسمه به عنوان میراث ملی ثبت شده است اما در توضیح مفصل تر، روزنامه قدس خبر داده که ۲ مجسمه شیر محافظ، به ثبت آثار میراث ملی نرسیده است. این دو مجسمه فرعی توسط مرحوم غلامرضا رحیم‌زاده ارژنگ ساخته نشده، مجسمه اصلی از جنس مس بوده‌ است. مجسمه های میدان باغشاه، در بحبوحه انقلاب آسیب دیدند. دو شیری که اکنون قصد جایگزینی آنهاست، در دهه ۸۰ توسط نوه استاد ارژنگ ساخته شده‌ و گویا چندان هم ارزش هنری نداشته‌اند.

در ادامه گزارش آمده: جنس دو مجسمه‌ شیری که در پایین مجسمه «نبرد گرشاسب با اژدها» نصب شده، از فایبرگلاس است که از متریال ناپایدار به شمار می‌رود و در گذر زمان به علت برودت آب و هوایی دچار فرسودگی و شکستگی شده‌اند و به همین جهت لازم بود که مرمت یا جایگزین شود.

روی جلد مجله توفیق ۵۲ سال پیش

BBC
روی جلد مجله توفیق ۵۲ سال پیش

شوخی با انتخابات

شهرام شهیدی در شهرونگ نوشته افسردگی این روزها یکی از شایع ترین بیماری ها در ایران و جهان است. این روزها از کمدین ها تا صاحبان صنایع از هرکه بپرسی حالت چطورست می گویند بدجور دپرسم. از همین جهت چند روش برای رفع افسردگی پیشنهاد می شود.

از نظر این طنزنویس یکی از بهترین روش ها خندیدن است که آدم بنشیند و به وعده و وعیدهای نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری گوش بدهد. البته این روش هزینه بالایی دارد. منتها هزینه اش را نه در لحظه، که بعدها و در طی دو دوره ۴۰ ساله پرداخت خواهید کرد.

دیگر روش رفع افسردگی این است که به بیمار یاد بدهید رویا ببافد. فردا یک وقت دیدی رویابافی هم مثل گلیم بافی و فرش بافی در رسته مشاغل قرار گرفت و فرد رویاباف توانست علاوه بر کاهش میزان بیکاری، وام رویابافی هم دریافت نماید. ستادهای مجازی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری چنان برای رویا پردازی فعالیت می کنند که در حلبی آباد جنوب تهران ساکن هستی اما پنت هاوس شیکی برایت می بافد در آن سوی اروپا.

در پایان طنز صفحه شهرونگ آمده: مهاجرت هم برای رفع افسردگی راه خوبی است، برای این روش هم کاندیداها بهترین گزینه هستند. در صورتی که پای حرفشان بنشینی دیگر نمی خواهی به سوییس مهاجرت کنی. چون فکر می‌کنی در حال زندگی در نروژ هستی!

از هفته‌های پیش

Advertisement

بی بی سی فارسی

هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
ایارن

BBC

در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهره‌های دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سال‌های مصدقی است، راه خود گشود.

و هفته جز این‌ها نیز تکان‌ها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد می‌شوند.

انقلاب و سرنوشت سینما

همزمان با هفته‌ای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامه‌های رادیو و تلویزیون‌ها، حتی بخش‌هایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم می‌پرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.

در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثه‌ای بین‌المللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالت‌های انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …

مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاه‌هایی در میانه راهنــد و فرصت‌هایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.

عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام می‌کردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.

اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سال‌ها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیده‌اند.

سردبیر به جای رنجنامه سربسته می‌نویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنج‌هایی که بر هر جانی نمی‌نشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس می‌نامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را می‌فهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.

حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد

چه کسی تصور می‌کرد که حاشیه‌های تئاتر شهر، فرهنگی‌ترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازی‌ها و نقش‌ها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بی‌پشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.

شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه‌ فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانواده‌ها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.

مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر می‌گفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.

به ‌دنبال انتشار تصاویر قمه‌کشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید

دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سال‌هاست به صدا درآمده. فرهنگی که به‌مثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه برده‌اند و تولید اندیشه کرده‌اند، در فضای پیرامونی‌اش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.

چراغی در تاریکی

مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانی‌اش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق می‌زند.

و گفتند افسانه‌ها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بی‌معلم و بی‌مدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانه‌هایش به نمایش‌هایش مدیونم و به سیاه تخت‌حوضی، به زن‌پوشان خلاق تقلید به تعزیه‌خوان‌ها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به‌ خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به‌ خاطر دلم، دلم، دلم و نه به ‌خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرب‌بودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب می‌دادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.

غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او می‌دیدم اما خودش می‌گفت که برای جوانان می‌گوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینه‌ای به وسعت زمان بود و… می‌ترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می‌، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شراب‌واری که بوی ناگواری ایام می‌داد”.

در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بی‌آنکه دستی بر شانه کسی بگذارد می‌تواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسان‌الغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.

و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خراب‌آباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آن‌قدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بی‌نیاز باشی”.

تعطیل و تجمیع کتاب

آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمن‌ماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکره‌هایش را پایین کشیدند.”

با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر می‌شود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمی‌خرند و امکان نمی‌دهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیت‌های فرهنگی مستقل چون از حمایت‌های دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمی‌ماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.

همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکه‌های فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانه‌های دیگر هم ظاهر می‌شود.

کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتاب‌های جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.

هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری می‌تواند باشد تاکنون هم در شغل‌هایی مهم‌تر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتاب‌های معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آن‌ها باقی نماند.

بازجویی و درمان با هم

فریده صالحی نوشته: “والس نقاب‌ها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمی‌توان گفت سوژه‌اش بکر و جسورانه نیست. می‌ماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژه‌ای که تماشاگران به دنبال گوشه‌های تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”

نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری می‌شود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارش‌ها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه می‌کند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی می‌کند.

نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد

بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش

نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک

فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب می‌کرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.

بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشته‌اند.

در ستایش جهان اطراف

یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیک‌های اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.

نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.

کارتون هفته

کار: هادی حیدری

مهربانی‌های رییس

Continue Reading

بی بی سی فارسی

لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
Lata Mangeshkar

Getty Images
لتا منگیشکربیش از ۳۰۰۰۰ آهنگ خواند

لتا منگیشکر، یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.

پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.

منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفه‌ای فوق‌العاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.

اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.

دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.

برای لتا منگیشکر تشییع جنازه‌ای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام می‌شود.

ادای احترام

پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده می‌شد، شروع شد.

رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیون‌ها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگ‌های او “نسل‌ها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگ‌های او یافتند”.

نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.

راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.

ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگ‌های او “میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.

چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.

هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.

او به خبرگزاری ای‌ان‌آی گفت: “هیچکس نمی‌تواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غم‌انگیز است.”

مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.

.

Getty Images

بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند

برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروش‌ترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او می‌خواست که آهنگ‌هایش را بخواند.

آلبوم‌های او ده‌ها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.

زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روح‌انگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعه‌بار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته می‌شود چشمان جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر وقت پر از اشک شد.

او برای هر ستاره زن در دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.

یک آهنگ‌سرا زمانی صدای ملودیک و آواز روح‌انگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.

اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشان‌ترین ستاره‌های بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.


ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبان‌ها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیون‌ها هندی با آهنگ‌های او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگ‌های او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”

چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.

سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی می‌گذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.

خاطرات منگیشکر رسانه‌های اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکس‌ها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگ‌های مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.

او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.

پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلم‌های مراتی کرد.

او همچنین برای حمایت از خانواده‌اش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبه‌ای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.

.

Getty Images

موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.

محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد می‌آورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را می‌خواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”

.

Getty Images
لتا منگیشکر در ۱۹۷۱

در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لب‌خوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسل‌ها خواند.

او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.

او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.

در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بی‌بی‌سی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.

منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایق‌اش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر می‌گرفت.

خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانه‌ای از رقابت خواهرانه را رد می‌کردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا می‌کردند.

بوسل در سال ۲۰۱۵ به بی‌بی‌سی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”

Continue Reading

بی بی سی فارسی

‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)

این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در می‌آید.

پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.

درباره فیلم

غربت مجموعه‌ای از مهاجرت و تبعید است. غربت‌نشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربت‌نشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهت‌هایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی می‌کنند، رویه‌های متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش می‌گیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن می‌گذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهش‌گرو نویسنده نام‌دار ایرانی از جمله کسانی است که سال‌های سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگی‌اش آشنا می‌شویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم فراتر از رنگ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.

ویژگی فیلم

فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت می‌کند، شکلی جذاب دارد و هرگزملال‌آور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت می‌رسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمول‌تر پیدا می‌کند ومی‌تواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.

درباره کارگردان

مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانش‌آموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلم‌سازی رو آورده و با فیلم‌هایش در جشنواره‌های مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پاره‌ای از دست‌آوردهای او قرار زیر است:

۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره بین المللی سوره

۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره فیلم کوتاه تهران

۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای فراتر از رنگ از جشنواره فیلم میلواکی

۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک

۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم زنبورک در گام مینور

۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما

درباره کارشناسان برنامه

پروانه حسینی، پژوهش‌گر انسان‌شناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلی‌ترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاس‌های فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وب‌سایت‌ها و رسانه‌های خارج از ایران می‌نویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.

فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسی‌زبان خارج از ایران به عنوان گزارش‌گر، تحلیل‌گر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری می‌کند.

فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

BBC
فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و برنامه‌ساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیل‌کرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفه‌ای‌اش را با نویسندگی برنامه‌های علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخش‌های فنی صدا و انیمیشن رایانه‌ای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیه‌کننده با آنجا همکاری می‌کرد. از کارهای او در این دوره می‌توان به طراحی و تهیه‌کنندگی مسابقه تلویزیونی تلاش و نویسندگی و تهیه‌کنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی مسافر اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده ده‌ها فیلم و آگهی‌تبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هم‌اکنون در تورنتوی کانادا زندگی می‌کند.

گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور

گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.

زمان پخش آپارات به وقت ایران :

جمعه ساعت ۹ شب

شنبه ساعت ۱۱ صبح

یکشنبه ۱۲ شب

سه‌شنبه ۳:۳۰ بعدازظهر

چهارشنبه ۱۲ شب

تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد

آرشیو برنامه های آپارات

برای دسترسی به صفحات برنامه‌های گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.

آرشیو صفحه‌های آپارات

مشاهده برنامه از طریق وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی در کانال بی‌بی‌سی فارسی در یو‌تیوب نیز قابل مشاهده است.

آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk

آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv

می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:

Continue Reading

Trending

Copyright © 2022 Ariana News. All rights reserved!