بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنوارهها


مردم چشم انتظار آینده اند، اهل هنر و فرهنگ نگران. این حکایت هر دو سوی مرز شرقی است. دولت های نو، نابلد و نامطمئن، آتش به جان دو گروه انداخته اند، زنان و اهل هنر و فرهنگ.
مردم تا آن جا که به تماشای تئاتر می روند، کتابی می خرند و می خوانند، نمایشگاه می گذارند، به خیابان، به پارک، به کوه و به بازار می روند، یا در دنیای مجازی گردشی هر روزه دارند، مشکلی نیست. داستان از زمانی سیاه می شود که مدیران تازه، ساز نو کوک می کنند.
سکوتی نامطمئن حکمفرماست که با اولین مصاحبه رییس رادیو تلویزیون و مدیران نابلد بخشهای فرهنگی، آتش به جان ها میاندازد، حتی وقتی از پشت دوربین اشاره ای شود و سخن را عوض کنند.
در همین حال کمتر جشنواره ای است در جهان که اثری از ایران راهی آن جا نشود، از جمله نمایش های مدرن و فیلم های نو.
نسل جدید از قبیله مهاجران و تبعیدیان، اینک نامشان بر صفحه روزگار می گردد گیرم تابعیتشان دیگرست یا مشترک با ایران.
در مسابقات بینالمللی کارتون چند سالی است که همواره نام کارتونیست های ایرانی هست. و این تنها زمینه ای که کارتونیستهای در مهاجرت هم سهم و شان درخور دارند. فیلم های کوتاه نیز.
ولی خبری از کتاب و ناشر ایرانی در مناسبت های جهانی کتاب نیست. حتی زمانی که روز مولانا رسیده است.
تجربههای زهرا مشتاق
زهرا مشتاق خبرنگار و فعال اجتماعی، هنوز خبر فرار محمداشرف غنی از کابل و رسیدن طالبان به پایتخت منتشر نشده بود، همت گماشت و از مشهد راهی افغانستان شد. ویزا نداشت و از خط گذشت و در همین زمان طالب ها تازه به مرز رسیده و بی سروسامان اما می خواستند اعمال حکومت کنند. مردم سرگردان بودند و در آن میان یک خبرنگار حتما جای تردید داشت.
کی نمی دانست وی تا چه اندازه به خطر نزدیک شده است. تا سرانجام راننده تاکسی که قرار بود به هراتش برساند جلو آمد و آشنایی داد و او اجازه حرکت گرفت. به زبان دیگر وی اولین زن خبرنگار بود که در لحظه آشکار شدن طالبان و پرده برافتادن از آینده افغانستان، خبرنگار مستقل – که گزارش هایش عموما در نشریات اصلاح طلب چاپ می شود- اولین گزارش خود را به اعتماد داد و در آن جا فاش کرد که در آن لحظه های اول چه می گذشت.
چند گزارش وی از محل، زنده ترین گزارش هاست، انگار نه که خانم مشتاق سه ماه قبل روی تخت بیمارستان تا نزدیک مرگ رفته است با حال خراب. هر گوشه اش روایتی تکان دهنده است که با کمال خونسردی توصیف می شود.
در گزارش او از اولین روز مرز با حضور طالبان صحنه ای بازگفت. تکان دهنده و جانکاه.
زهرا مشتاق ده شهریور نوشت: قاچاقچی های آدم بر آنها را به مرز میرسانند. زمانی طولانی راه رفتهاند. در خستگی، با گرسنگی. امر و نهی شنیدهاند تا رسیدهاند به دیوار طولانی، خیلی. چنگ زدهاند و از دستهای قلاب شده مردها رفتهاند بالا. علامت شان نورهای لیزری سبز و نارنجی بوده. آدمبرهای این طرف، سبز و آن طرفیها، نارنجی. اول زن و دختر کوچکش. بعد مرد خواسته بچهاش را بفرستد بالای دیوار؛ آدمبر گفته اول خودت برو. بچهات را میدهم بالا. شب، روز شده.
در ادامه گزارش آمده: همه در دشت گریختهاند و خبری از بچه نشده. زن و مرد فقط گریه کردهاند. کل دیوار طولانی را هرولهکنان صد دفعه رفتهاند و آمدند. فکر کردند شاید بچه از جایی دیگر این طرف دیوار انداخته شده باشد. نبوده. نیروهای مرز دلشان سوخته و پا به پای آنها گشتهاند.
بالاخره پسر بچه را پیدا کردهاند. آن سوی مرز. با تعرضهای پیاپی. بچه خونین. لباسهای پاره و امعا و احشا بیرون ریخته. پسرک مرده به نظر میرسد. کسی متوجه نبض ضعیفش میشود. او را به بیمارستان میبرند.
و آنگاه شهادت وی بر تاریخ: زنها و بچههای زیادی در مسیر رسیدن به مرز توسط قاچاقچیها مورد تجاوز قرار میگیرند. آنها سکوت میکنند. شاید چون چاره دیگری ندارند. شاید فکر میکنند این آخرین حقارتی است که در این مسیر دردناک ناچار به تحمل آن هستند. شاید فکر میکنند گذر از مرز، ورود به دروازه خوشبختی باشد. کسی چه میداند. یک گنجشک داخل یکی از چادرها به تکه نانی که شاید از دست بچهای به روی زمین افتاده باشد نوک میزند. یک روز گرم تابستانی است.
هفته ای که گذشت سرانجام خانم مشتاق از افغانستان باز آمد، با خونسردی و لبخند همیشگی. سفر پیشین وی به افغانستان برای جشنواره فیلم هایی بود سازندگان فیلم های بیشتر زنان جوان بودند و بین آن ها هزار دوست دارد، اما در همین مدت که به اندازه حضور طالبان است، وی دیده امیدها چطور آب می شوند.
در روزهای آخر، چون صفحه اینستاگرامش بسته بود و تازه نمی شد، دوستان و آشنایان وی نگران شدند و نگرانی وسعت گرفت تا زمانی که با لبخند همیشگی خبر داد که آمده ام، رسیده ام، آن قدر گزارش دارم که…
الان نگرانیش زنان خبرنگار است که یا آماده مهاجرت می شوند و یا در خانه زندانی.
بعد صد سال
عالیه عطایی نویسنده و روزنامه نگار موفق چندان که شنید در افغانستان مجوز انتشار روزنامه زنان در دست انداز طالبان افتاده است، به خروش آمد با یادی از صدسال پیش. و نام آورد از اولین زن روزنامه نگار افغانستان. اسما رسمیه طرزی که متولد دمشق بود اما زمانی که با محمود طرزی روشنفکر مشهور افغان و پدر ژورنالیزم افغانستان ازدواج کرد، در کابل ماند. و در سال ۱۳۰۰ اولین مجله زنان را منتشر کرد با نام ارشاد النسوان.
در شروع سرمقاله در هر شماره نوشته میشد: خـــانهام ارشاد النسوان میکـند/ این قدرها وصف عرفان میکن(شکایت امروزی)… و بعد مجموع یادداشتها و مقالات انتقادی بود در مقابل وصف همان ارشاد و عرفان.
عالیه عطایی به طور مثال( نمونه نثر فارسی) از شمارهی سوم مجله چنین نقل می کند: بنا بر اعلانی که یک روز پیشتر شده بود، جمله طایفه نسوان کابل جنت نشان از وقت شش بجه صبح، جوقه جوقه و فوج فوج به سوی باغ بابر شاه که از باغ های تاریخی کشور است رهسپار گردیده بودند و باغ را که مشاطه باد بهاری به گل های شکوفه و سبزه های ترو تازه آراسته و پیراسته گردیده بود، پر نمودند. در چهار اطراف باغ، دکانها، بازار های زنانه از هر صنف و هر قسم ترتیب شده بود که فروشندهگان همگی نسوان و خریداران نیز ازهمان جنس لطیف نسوان بودند.
منظور از نقل ماجرای صدساله، در موخره، هویدا می شود: امروز حدود ۶۵۰ خبرنگار، روزنامهنگار زن افغان در خطر هستند، به طور مشخص زنان اجازه انتشار نشریه ندارند و علی ایالحال به نظر میرسد از جانب لشکر جهل اجازه نشر به زبان فارسی نیز ممنوع اعلام شده است.
یک حادثه: انسانی تنها تر از همیشه
یک نمایشگاه که بیشتر از تصور خود را به رخ ها کشید، نمایشگاهی است از ابژه تا فیگور که ۲۲ هنرمند آثار خود را در آن عرضه داشتند. همه خرده روایت هایی که انسان معاصر را تنهاتر از همیشه تصویر می کنند.
پیش از افتتاح این رویداد، این متن منتشر شد: «آنچه به نقشی بر بوم و مجسمهای مبدل میشود، گواه یک جهان و یک واقعیت است. شیوه استفاده از ماده و فرم، نوعی جهانبینی را شکل میدهد. آنچه تفاوت ابژه واقعی با فیگور را نمایان میکند، همین جهانبینی است که بر پایه زبانی سمبولیک با مداخله رنگ، خطوط و روابط بینانشانهای بنا شده است و این عواملاند که نظام معنایی تابلو یا مجسمه را به وجود میآورند؛ بنابراین ابژه یک واقعیت است و واقعیت فیگوراتیو به معنای شیوهای که هنرمند به ابژهای در جهان نزدیک شده یا ادراکی در مقابل تکهای از هستی است.»
گالری مژده در حقیقت تلاش کرد چگونگی شکلگیری فیگور و انتزاع آن از ابژه حقیقی را در نقاشی و مجسمه به تماشای مخاطب بگذارد.
منوچهر نیازی، کامبیز خدابنده، سعید احمدزاده، فرهاد مفوض، رقیه نجدی، علی گلستانه، محمد فدوی، اوژن شیراوژن، سمیه چهارتکاب، ارسیا مقدم، علی خالق، جواد بیاد، مرتضی یزدانی، پریدخت مشکزاد، مهدی آشوری، مسعود اخوان، رضا عظیمیان، محمد طباطبایی، صادق تبریزی، محمود جوادیپور، حسنعلی ذابحی و علیرضا آسانلو هر کدام یک تابلو یا مجسمه شان بر گوشه و دیوار.
مراسم افتتاحیه توسط هنرمندان و هنردوستان میهمان ، خود تبدیل به پیامی شد. منوچهر نیازی نقاش ۸۴ ساله که به محض ورود به گالری چشم مخاطب را به سوی خود می کشاند، در هیاهوی چهره ها و جمعیت، این فردیت، تنهایی و درد است که خود را غلبه می کند. حتی اگر یک راهنما، یک میهمان و یک نقاش لباس زیبای خود را یک دست سیاه نمی کردند- چادر، با دهان بند و سربند سیاه – آنگار بازار کابل امروز را مجسم کرده اند. و باز زمزمه این در می افتد که راستی هنرمندان افغان چه می کنند. آیا خواهند توانست خود را از این نقش سیاه دور کنند و گام در راه بی برگشت بگذارند.
منقدی معتقد است: «مجسمه زیبایی از مسعود اخوان به زبان دیگری این روایت را بازگو می کند، نیم تنه ای طلایی شده، دستان را پشت خود پنهان کرده و گویی رو به آسمان نجوا می کند؛ علیرضا آسانلو با یک نقاشی در کشاکش فیگوراتیو و انتزاع که آدمی را نیز در مرز واقعیت و تردید می بیند، علی خالق با مونالیزایی که نوار چسب زرد رنگ خطر بر دهان دارد، سعید احمدزاده با تک چهره ای در خلوتی شاعرانه، جواد بیاد با قتل یک انسان به دست یک شاخه گل در هنگامه ای که لبخند مونالیزا جایش را به اندوه داده و ابژه فیگوراتیو مهدی آشور…، همه خرده روایت هایی ست که انسان معاصر را از همیشه تنهاتر تصویر می کنند.»
نویسنده ایران نت، در پایان گزارشی از مراسم افتتاح از ابژه تا فیگور نوشته: کرونا گویی تاثیر خود را گذاشت.
اولئانا به صحنه باز میگردد
رجوع نمایش ها و کتاب های داستان به زمینه های اجتماعی و مسایل جامعه، چندی است با استقبال نسبی خوانندگان کتاب های قصه و تماشاگران نمایش ها روبرو شده، می تواند چنین معنا دهد که صفحات حوادث روزنامه ها و جنجال های فضای مجازی، بدون رای دادگاه ها و متهمین نگرفته حکم، توجه ها را به خود جلب می کند. این البته نگاهی جهانی است.
در ادامه این مسیر، انتخاب نمایشنامه های خارجی و نوآوری در آن، گامی فراترست که در عین حال دست کارگردان ها را هم بازتر می گذارد. در سال های اخیر روزی نیست که نمایشی با تم شهری و جنجالی در سالن ها به اجرا در نیاید.
نمایش اولئانا نوشته دیوید ممت که در همین هفته در سالن کوچک تئاتر مولوی به اجرا درآمد، در مدت کوتاه با استقبال روبرو شد، و بسیاری بدون دیدن نمایش، آن را اشاره ای به حادثه ای داخلی دانستند که چند سال پیش جنجال ها به راه انداخت.
اما علیرضا امیری در مقام نقد نوشته: «نمایشی رک و بی تعارف با کانسپتِ ‘ پیروزیِ حق ‘ در باب اگاه سازی فاعل و مفعول نسبت به دائمی نبودن احوالات ادمی است. جایگاه انسان ها نسبت به هم و غیر قابل تغیر بودن پیامد های کنشها و افعالی ک انسانها برای همدیگر رقم میزنند؛ در قالب رابطهی دانشجویی که جویای عدالت است و بلندمرتبهای در دانشگاه که به جهت جایگاهش، به جای برقراری عدالت، ان را راهی برای رسیدن به اهداف خود شرطی میکند. و در نهایت جای فاعل و مفعول داستان عوض شده.»
این نظر یک از تماشاگران است که در سایت تیوال آمده: «قابل توجه ترین اتفاق این نمایش قابل لمس بودن جابجایی موقعیت نیازمند و عرضهکننده ، استرس ها و خندههای عصبی ، بالا و پائینی در ابتدا و انتهای نمایش بود که باعث میشد مخاطبی که خودش را در جایگاه دانشجو و در ارزوی برطرف شدن مشکل گذاشته بود، بُعد جدید شخصیتی ان را هم درک کرده و ان را به تصمیمات و موقعیت های زندگی خود ربط دهد، تا مسئله فلسفیِ ‘ اگر من بود چکار میکردم ‘ را حل کرده باشد.»
تماشاگران نمایش اولئانا که با ترجمه علیاکبر علیزاده و کارگردانی کیارش دستیاری به روی صحنه رفت – گرچه به مناسبت تعطیلی اربعین سه روز متوقف شد- پیام اصلی قصه را شنیده و از شهامت کارگردان جوان خوزستانی به نیکی یاد کرده اند.
نمایش «اولئانا» از حضور بازیگرانی همچون؛ اشکان افشاری، ویدا لیراوی، شهراد حسامی و مرضیه بازیار بهره میبرد.
باری نمایش چنین است: کارول، دانشجوی جوان، برای رفع ابهامات درسی به دفتر استادش در دانشگاه مراجعه می کند. اتفاقاتی که در دفتر استاد رخ میدهد، تغییراتی در زندگی هر دو نفر ایجاد میکند، ولی این پایان این ماجرا نیست.
وقت چیغ انار به توکیو رسید
وقت چیغ انار به نویسندگی و کارگردانی گراناز موسوی، در جشنواره فیلم توکیو به روی پرده رفت و به نوشته نشریات معتبر سینمایی، از همان جا راهی بازار جهانی خواهد شد. پائیز فصل جشنواره هاست و فیلم های ارسالی از ایران اندک نیستند.
وقت چیغ انار محصول مشترک افغانستان، استرالیا، هلند و ایران است که اعلام شده در بخش آیندهی سینما در سیوچهارمین جشنوارهی بینالمللی فیلم توکیو حضور خواهد داشت.
فیلمی که بخش عمده آن در کابل فیلمبرداری شده است، در مدتی طولانی که گراناز موسوی شاعر و کارگردان سینما بر آن همت گذاشت، در کابل و نقاط اطرافش با حضور ده ها نابازیگر محلی، در سرمای کشنده هندوکش فیلمبرداری شد. و از همان اول بسیاری از خبرگان معتقد بودند یک فیلم متمایز و دیدنی به میدان خواهد آمد. پیش از این فیلم، گراناز موسوی تهران من حراج را ساخت که اثری درخشان بود. در زمان خود موفقیت ها به دست آورد. به عنوان محصول مشترک ایران و استرالیا در تهران فیلمبرداری شد.
گراناز موسوی از پدر و مادری که در کار فیلم و صدا تخصص داشتند، به دنیای آمده. ادبیات و هنر در محیط انس تجربه کرده. او از ابتدای کودکی با فرهنگ سینما و نمایش آشنا بود جز این که از دوازده سالگی شعر هم می سرود. در نیمه دوم دهه هفتاد و در بیست سالگی در زمینه شاعری مطرح شد. بعدها در دو فیلم هم بازی کرد، اما سرانجام در جستجوی دنیایی بزرگتر، به استرالیا رخت برکشید.
«وقت چیغ انار» دومین همکاری مرضیه وفامهر و گراناز موسوی پس از فیلم «تهران من حراج» است. آن دو در این فیلم به طور مشترک با بهیر وردک و کریستین ویلیامز در مقام تهیهکننده همکاری داشته اند.
عرفات فیض، الهام ایازی، مرحوم حشمتالله فنایی، سعیده سادات, فرشته عالمی، امیرشاه تلاش، ذبیح غیاث و مدینه جان بازیگران این فیلم سینمایی هستند. حسیبا ابراهیمی نیز در این فیلم حضور افتخاری دارد. اما چهره اندرو کویلتی عکاس سرشناس استرالیایی دیدنی است که در نقش خود به عنوان عکاس جنگ ظاهر شده است.
موسیقی این فیلم، کار حسین علیزاده، استاد موسیقی کلاسیک و سنتی است.

در نقش آخر کرونا گرفت
سیامک اطلسی بازیگر، کارگردان، تهیهکننده سینما و دوبلور باسابقه، در ۱۰۰ فیلم حضور داشته، اگر فارسی بودند در آن ها بازی داشت و اگر فرنگی بودند دوبلور چهره های پرکار می شد. آخرین بازیش در سریال اپیدمی است که در آن جا پزشکی است و نقش صاحب بیمارستانی دارد که به ساخت بیمارستان های صحرایی کمک می رساند.
اما طرفه این که در سریال «اپیدمی» دکتر نوروزی که اطلسی نقشش را بازی می کرد، سرانجام به علت ابتلا به کرونا درگذشت، صحنه غم انگیز فیلم مراسم عزاداری و تدفین او بود. و غم انگیزتر وقتی که ده روز بعد خبر رسید سیامک اطلسی در پی ابتلا به کرونا درگذشت.
اما سحر اطلسی، فرزند سیامک اطلسی با اشاره به اینکه این بازیگر سر صحنه یک سریال به کرونا مبتلا شده بود، به ایسنا گفت: «پدر من یک روز سر همین پروژه دچار سرگیجه شد و زمین خورد که قاعدتا ناشی از ضعف کرونا بوده است. چند روز بعد هم در منزل زمین خوردند که به بیمارستان مراجعه کردیم.»
ژرژ پطروسی (رئیس هیئتمدیره انجمن دوبله) در یادداشتی در روزنامه شرق در سوگ همکارش نوشت: «فراموش نمیکنیم که چه سان خستگیناپذیر و پیگیرانه فیلمنامهنویسی پیشه کرد و نوشت و تا آنگاه که حاصل قلمش راه به پرده نقرهای برد. خود در مقام بازیگر سینما بس خوش درخشید و از نخستین بازیگران ایرانی شد و جایزه بینالمللی ربود. او بعدتر در مقام کارگردان و تهیهکننده نیز به وجهی درخشان ظاهر شد».
ازجمله آثاری که سیامک اطلسی بازی کرد «چریکه تارا»، «پرونده»، «شاید وقتی دیگر»، «آن سوی آتش»، «دو فیلم با یک بلیت»، «آقای بخشدار»، «همسر»، «روز واقعه»، «در کمال خونسردی»، «خط آتش»، «دلباخته»، «دختری به نام تندر»، «ملک سلیمان»، «گلوگاه»، «دلتنگیهای عاشقانه» و «مردی بدون سایه» بود و هم سریالهایی مانند «پدرسالار»، «پهلوانان نمیمیرند»، «فرار بزرگ»، «پدرخوانده»، «کلانتر ۲»، «شیخ بهایی»، «تعبیر وارونه یک رؤیا»«هشتونیم دقیقه»، «مختارنامه».
یکی دیگر از جنگ اصفهان رفت
در هفته ای که گذشت خبر رسید که امیرحسین افراسیابی شاعر، معمار و مترجم در زادگاه خود اصفهان درگذشت و یک حلقه از زنجیر جنگ ادبی اصفهان بریده شد. افراسیابی از جمله معدود ادیبانی بود که برای معرفی شعر مدرن ایران به زبان های اروپایی کوشیدند. خانه او در هلند خانه شعر پیشروی ایران بود و در مدت اقامت در آن کشور جلسات معتبری با حضور مخاطبان هلندی برای بسیاری از شاعران ایرانی برپا کرد.
شاعر از سالیان بعد انقلاب در هلند ساکن بود و هرازگاه سری به وطن می زد و از فرودگاه به اصفهان می رفت تا خاطرات را زنده کند گرچه کمتری از اعضای جنگ اصفهان دیگر مانده اند. این محفل که نام های بزرگی را به ادبیات و فرهنگ ایران هدیه کرد در دهه چهل شمسی بسیار پرکار بود و در همان دوران افراسیابی نخستین مجموعه شعر خود با نام «حرف های پاییزی» در سال ۱۳۴۸ منتشر کرد. «ایستگاه»، «بر عرض راه»، «تا ایستگاه بعدی»، «آواز شگفت یک شاید» (گزیده شعرها)، «عشق وقت نمیشناسد» و «و خانه ای که خانۀ ما نیست» از دیگر مجموعه شعر های اوست که در سالهای گذشته وارد بازار نشر شده است.
در سال های اخیر گزیده ای از شعرهای امیرحسین افراسیابی همراه با چندین کتاب از ترجمه های او از اشعار شاعران هلندی و انگلیسی زبان توسط انتشارات سرزمین اهورایی روانه بازار نشر شده است.
کارتون هفته: دختران مدرسه رو افغانستانی
اول هشتگی به راه افتاد که بر حق تحصیل دختران افغانستان تاکید می کرد. بعد کارتونیستها دامن همت به کمر زدند. فیروزه مظفری در کنار کارتون خود نوشت: عجیب است که در این زمانه، بخواهیم از نادیده گرفتن بدیهی ترین حقوق انسان حرف بزنیم. شاید زنان و دختران، اولین قربانیان تحجر و واپسگرایی باشند. در همسایگی ما نظام سیاسی به شکل حیرت انگیزی واژگون شد و نگاه واپسگرایانه ای بر مناسبات، حاکم شد. زور و پول و قدرت به دست کسانی افتاد که کارنامه شان در مقابل چشمان جهانیان است.
بیشتر بخوانید:
فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
هفته هنر و فرهنگ؛ همصدایی با همسایه همزبان ، که یار از یار می ترسد، دو فیلم کرد موفق
هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه

بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟


در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد


لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.

بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.

موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”

در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات

این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.

مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
رویداد های اخیر4 روز ago
جسد یک معدنچی زغال سنگ افغان با اعضای قطع شده در پاکستان پیدا شد
-
ورزش4 روز ago
هند قهرمان جام کریکت آسیا شد
-
جهان4 روز ago
اردوغان می گوید ترکیه در صورت لزوم میتواند راه خود را از اتحادیه اروپا جدا کند
-
تجارت4 روز ago
افغانستان ماهانه بیش از ۸۰ هزار متر مربع قالین به بازارهای جهانی صادر میکند
-
رویداد های اخیر3 روز ago
سازمان جهانی غذا: اگر پول نرسد افغانستان را ترک میکنیم
-
ورزش3 روز ago
رقابت داغ برای کسب مقام اول رتبه بندی تیمها در آستانه جام جهانی کریکت
-
رویداد های اخیر4 روز ago
مولانا فضل الرحمن خواستار ایجاد کمیسیون مشترک میان پاکستان و افغانستان شد
-
تجارت3 روز ago
پروژه «رونق» برای ۴۰ شرکت کوچک برنامه آموزشی توسعه تجارت را راه اندازی کرده است