بی بی سی فارسی
هفته فرهنگ و هنر؛ برف زیبا، برخورد گلستان و گودار، پیژامای پاره، حراج شاعرنشسته
بعد از فاجعه مرگ شاعر دراز کشیده به زنجیر (آبتین بکتاش)؛ شاعری نشسته (مجسمهای از پرویز تناولی)، در حراج بزرگ تهران، میلیاردها تومان خریده شد. مجلات در انتظار کاغذ و رحمی در دل اقتصاد، مطالبشان بیات میشد. روزنامهها ندانستند با کاریکاتورهای کرملین چه کنند، و به اشاره گذشتند.
هفته، خبرهای خوش هم داشت. برفی که اسکیسواران را به دامنههای البرز کشاند، سدهایی که پرآب شدند. عکسهای زیبا از شهرها با گردش گلولههای برف بالای سر مردمانش در شبکههای اجتماعی پر شد، تا اینکه فیلمها رسید از ماندن کامیونها در برف و سیل روان مهیب و روستاهای تا کمر در برف و پلهای فروریخته. خشکسالی و بیآبی جای خود به برف زمستانی داده. البته سیل، بهمن و ریزش کوه هم.
محمد کاسبی در سریالهایی از جمله خوشرکاب، سه در چهار، خوشنشینها و دلبر آهنی، و فیلمهایی مثل عزیزم من کوک نیستم، دیوار و عروسک فرنگی شادی آفرینی کرده است. حالا روی تخت بیمارستانی است و دخترش برای نجات وی دعا میطلبد. از همان تخت بیاشاره به قصه لباس جدید پادشاه نوشته هانس کریستین آندرسن، میگوید: کش شلوار مملکت پاره شده، پیژامه از پایش افتاده است.
نقش دیوارهای انقلاب چه شد؟
سرنوشت دیوارکوبها و نقاشیهای دیواری انقلابی خیابانها در شهرهای کشور، مدتهاست که سوژه کتابها و تحقیقهاست و دهها کتاب عکس و متن در شناخت آن روز و روزگاران چاپ و منتشر شده است. گهگاه هم خبرنگاران پیگیر در جستجوی آن برآمدهاند تا بدانند، این تابلوها کجاست و آیا صاحبان این آثار دارنده آن هستند. آیا نمونههای مشخص این تابلوها در موزهها وجود دارد یا نه.
راحتترین بخش تحقیقات در مورد دیوار خیابانهای انقلاب، جایی است که خبرنگاران به جستجوی نقاشان صاحب اثر برآمدند و دریافتند که چه تعداد از آنها خارج از کشور هستند و بیخبر از سرنوشت تابلوهای خود.
در خبرست که موزه هنرهای معاصر تهران در صدد جمع آوری تابلوهای آن روزگاران برآمده تا در نمایشگاه پیش رو (آینه در آینه) در سالگرد انقلاب در معرض دید نسلی قرار گیرد که در آن زمان به دنیا نیامده بودند. اما مشکلاتی در کار بروز کرده است.
ایرج اسکندری نقاش و استاد دانشگاه که نقاشیهای متعددش بر دیوارهای بلند بود، از جانب موزه هنرهای معاصر به کمک طلبیده شده. نقاش تصور داشت که تابلوهای برداشته شده از دیوارها در انبارهایی موجود است و مشخصات تابلوها را برای موزه فرستاده. او در این رابطه گفت: “از جمله اثری است در ابعاد ۲۱در۳متر که در سال۱۳۶۱ تحت عنوان انقلاب اول، دوم وسوم کار شده بود و به قاعده باید اصل تابلو در انبار مجموعه فرهنگی آزادی باشد. اما هرچه گشتند پیدا نکردند. این اثر ۲۱ متری گم شده است.”
اسکندری افزوده: “یاد آثار دیگرم افتادم که بر دیوارهای خیابان انقلاب و در حوزه هنری کار کرده بودم و اینک مفقودالاثرهستند، برخی از آنها از دیوارها پاک شده و برخی بزعم من پاره شده و از بین رفتهاند. حال با این اوضاع نمیدانم از این وقایع بایستی خوشحال باشم یا غمگین.”
برخوردهای گلستان و گدار
در جشنواره معتبر فیلم برلین، فیلمی درباره رابطه دو فیلمساز بزرگ ارایه شده است، با عنوان “جمعه میبینمت رابینسون” سازنده آن میترا فراهانی است که پنج سال قبل با ساختن فیلم مستندی درباره روزهای آخر زندگی بهمن محصص نقاش و مترجم نامدار ایرانی، در صحنه بینالمللی درخشید.
به گزارش سینمادیلی فیلم جدید میترا فراهانی فیلمساز و نقاش ایرانی ساکن پاریس، در بخش “برخوردها” در جشنواره برلین به نمایش درخواهد آمد. این فیلم مستندی عجیب و عجیبتر از فیلم قبلی فراهانی شناخته شده، چرا که درباره رابطه فیلمساز جریانساز فرانسوی ژان لوک گدار و فیلمساز و ادیب شهیر ایرانی ابراهیم گلستان است. گدار و گلستان در این مستند آنها بهطور هفتگی از طریق ایمیل که شامل ویدیو، تصویر و نامه است با هم صحبت میکنند.
گودار و گلستان از نزدیک یکدیگر را نمیشناختند. نام مستند از جایی میآید که فراهانی پیشنهاد گفتگو با گدار را مطرح کرده و او در جواب به فراهانی گفته: “جمعه میبینمت رابینسون”، پاسخی دو پهلو که اشارهای به شخصیت “جمعه” در داستان رابینسون کروزوئه هم دارد.
میترا فراهانی در فیلم مستند قبلی خود “فیفی از خوشحالی زوزه میکشد” هم نگاهی تازه به فیلم مستند را یافته بود. در تجربه تازه هم وی همراه با دوربین وارد خلوت سوژهها شد. در این خط جدید که او برای دومین مستندش انتخاب کرد، هشت ماه هر هفته از رم به لندن سفر میکرد و به سویس میرفت.
فراهانی در خانه گلستان، نظرات او را ضبط میکرد و ضبط شده را مینوشت و از لندن برای گدار میفرستاد و جمعه بعدی هم از شهر رول سوئیس به وسیله ویدیو، تصاویر و متن به نوشته گلستان پاسخ میداد. خود کارگردان گفته “این پروژه از شعری از پازولینی، فیلمساز و شاعر ایتالیایی، الهام گرفته شده که گفت: من قدرتی از گذشته هستم.”
امسال بعد از چندین سال حضور فیلمهای ایرانی در فستیوال برلیناله، هیچ فیلم ایرانی در بخش مسابقه حضور ندارد. در هفتهها و ماههای گذشته، مدام سخن از فیلم تفریق ساخته مانی حقیقی بود که مانند دفعات گذشته در این جشنواره معتبر حضور یابد. اما تفریق با بازی لیلا حاتمی به جشنواره نرسید، مانی حقیقی درباره علت نرسیدن فیلم به جشنواره سخنی نگفته، و در برنامه اعلام شده نیز اثری از تفریق نیست.
تا کی میتوان زخمها را پوشاند
اکوئوس به معنای اسب، نمایشی پرماجرا، با متنی سخت و رام نشدنی، بازیگرانی چابک تا بتوانند فضای خوفناک را مجسم کنند، نمایشی دیدنی است. نمایش با کنکاش و روانکاوى درونى آلن پسری هفده ساله آغاز میشود، توسط روانکاوى به نام مارتین. آلن کسی است که چشم شش اسب را بیرون کشیده و عاشق اسب است. او با خشونت خود قصد دارد گناه اسبان را پاک کند.
اما قصه پر پیچ و خم گناهکاران وقتی به اوج میرسد که آلن شروع میکند به پرسیدن از روانکاو، این بار مارتین در برابر آلن و سوالهایش عریان میشود، با زخمهایى عمیق بر بدن، با رد تازیانههایى که زندگى بر تنش گذاشته است. مارتین درد میکشد. از رنجهایش میگوید و ناکامیها. حتی عشق معشوقش هم برایش چارهساز نیست. جاى بیمار و دکتر عوض میشود، آلن میپرسد و دکتر جواب میدهد.هر دو باخبر از لایههاى درونى یکدیگرند. هر دو از رنج دیگرى، از کمبودهایش، از رازهایش خبر دارند.
پونه صالح در نقد اکوئوس نوشته: چه کسى میداند که کدامیک زندانىاند و کدام آزاد، کى بیمار است و چه کسى طبیب، کی میپرسد و چه کسى پاسخ میدهد، کدام گناهکارند و کدام بىگناه، همه ما میتوانیم آلن باشیم یا مارتین. چه تفاوتی ست میان آنها، میان زخمهایشان، ناکامیهایشان و گناهانشان. تا کی میتوان زخمها را پوشاند. تا کی میتوان رنج کشید. تا کی میتوان چشمها را کور کرد.
استقبال تماشاگران از این نمایش، یک هفته به اجرا افزود. نمایشی که در تالار حافظ بر صحنه رفت. کارگردان محمدرضا بصیری بود که با تشویق مردم روبرو شد و متن بر اساس نمایشنامه اکوئوس اثر پیتر شفر که بازنویسی متن و دراماتورژی کار پیروز محمدی است و گروه جریان چهارم آن را برگزیده است.
بازیگران: رضا شهرا، محمدحسین سعیدی، آفرودیت ریوندی، کیارش احمدزاده، الناز ماهرویان، لینا الیاسی، ساغر سحرخیزان و مریم جلایر.
رکورد زن نمایش
تئاتر “بک تو بلک” به نویسندگی، طراحی، کارگردانی و بازیگری سجاد افشاریان هنوز به اجرا نرسیده بود که فروش بلیتهایش دو میلیارد تومانی شد و رکوردزن نمایش لقب گرفت. به گزارش روابط عمومی گروه، این نمایش با فروش بیش از ۱۷۰۰۰ بلیت، رکورد شکن شد.
“بک تو بلاک” برای مردم آشناست، به همین جهت با کمتر تبلیغ و خبررسانی، با پشت سر گذاشتن ۴۲ اجرا توانست نظر مخاطبان تئاتر و هنرمندان را به خود جلب کند. بازخوردهای مثبتی از این اجرا توسط مخاطبان در فضای مجازی منتشر شده است.
در حالی که هیچ نشریهای از موضوع نمایشنامه و حتی سبک نوشتاری و اجراهایش خبر نداد، سایت تیوال تکههایی از نمایشنامه را نقل کرده:
علی: درد از لحظهای شروع میشود که چش هایت را باز میکنی، سرمه یک چیزهایی دارد میگوید که نمیشنوم اما میتوانم لبخوانی کنم کلماتی را که از آنها خون فواره میزند … این آخرین باری است که با بوسه حرف میزنم.…
علی: عجب آدمهایی هستند که کسی را ندارند تا با آنها تماس بگیرند، و کل سهمیه تلفن ماهیانه زندانشان را میفروشند به یک باکس بهمن کوچک. عجیبتر آنها که یک عالم کس و کار دارند اما دلشان نمیخواهد با کسی حرف بزنند، اینها هر یک نخ بهمنی که میکشند، یه عالم حرف نزده است که دود میشود …
تئاتر “بک تو بلک” با بازی سجاد افشاریان، مهدی زندیه و نیکو بستانی هر روز در دو سانس در ساعتهای ۱۸ و ۲۰ در پردیس تئاتر شهرزاد به روی صحنه میرود. افشاریان به جز نویسندگی و کارگردانی و بازیگری، طراحی لباس و صحنه نمایش را هم به عهده داشته است.
طنز محرمانه چلچراغ
حکایت کاغذ و مجلات از درد گذشت، چنان مینماید که دستگاه دولتی توزیع کننده کاغذ، کمبود ارز و ادامه تحریم را بهانه کردهاند چرا که همزمان، مجلات همفکر [با حاکمیت] نگرانی ندارند و دور از نظر نماندهاند، و این از اظهارنظرهای تند و کینهتوزانه با نشریات مستقل پیداست.
مجلات با قرض و دست به دامن خوانندگان و هوادارانشان، شمارههایی را آماده کردهاند، اما امکان چاپ ندارند. و این را به اشاره در سرمقاله میآورند و منتظر خرید نسخههای دیجیتال هستند که از آن تاکنون آبی گرم نشده است.
به نوشته یکی از مدیران، سخن هم بگویی صدایشان بلند میشود که مگر خط فقر را نخواندهای و مگر نمیدانی که مردم چقدر محتاجاند و نان ندارند بخورند. کاغذ چه ارزشی دارد در این میان.
چلچراغ که خوشبینترین نشریات فارسی زبان محسوب میشود، و دو دهه است که با همین لحن و بیان خوش و شیرین ادامه راه داده است، در هفته اخیر مورد تهاجم خودی قرار گرفت و پوشه بخش محرمانه مجله سرقت شد! و طبق معمول سر از شبکه مجازی درآورد.
متنی که در بخش محرمانه چلچراغ بایگانی شده بود، چنین است:
نمیدانم تا حالا مسابقات تیراندازی به اهداف پروازی را دیدهاید یا نه. قضیه این است که یک بابایی با تفنگ مهیا و دست به شلیک میایستد سر جایش، آن وقت از یک جایی که معلوم نیست کجاست، در یک وقتی که معلوم نیست کِی است، به یک سمتی که معلوم نیست کدام وری است، دو تا صفحه پلاستیکطور پرتاب میشود توی هوا و بابایی که حرفش را زدیم، باید آنها را روی هوا بزند.
به نوشته یکی از نویسندگان که تا به حال شناسایی نشده: حالا مجله درآوردن ما هم یکچنین وضعی پیدا کرده است. یعنی در یک وقتی که معلوم نیست کی است، یک مجلهای درمیآوریم و میدهیم به بعضی کیوسکها که معلوم نیست کدامها هستند و شما هم باید در نقش آن بابایی که گفتم، آماده باشید که بپرید آنها را بگیرید. البته که خیلی کار سختی دارید، ولی به این هم فکر کنید که ما خودمان هم یک مرتبه قبل از شما باید منتظر باشیم ببینیم کجای بازار یک نفر یک ذره کاغذ دارد بدهد دستمان، یا کی دو ریال اندوخته در صندوقش هست که بتوانیم مجله را چاپ کنیم.
محیطبان را دار نزنید
در میان هفته یکی با فریاد پرسید: من محیطبانم، حقوقم دادید برای این، حالا اعدامم میکنید.
در طول هفته تصور اعدام محیطبانان مورد توجه عام قرار گرفت تا وقتی همت گروهی از استادان و دانشجویان دانشگاهها، به موجی آرام برای نجات محیطبانان انجامید. تصویری که پدر و مادری را خندان نشان میدهد که خبر گرفتهاند فرزندشان از دار رهایی یافت، خود بهترین خبرها بود.
اما در سالگرد آتش در پلاسکو، محمد فاضلی آن مرد دانشگاهی که از لزوم تحقیق علمی درباره حادثه پلاسکو گفت و از رییس دولت قبلی اذن تحقیق یافت، این هفته از دانشگاه اخراج شد.
بیشتر بخوانید:
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
- هفته هنر و فرهنگ؛ طالبان و تندادگی، سوگ لالایی، عصر طویلگی
- فرهنگ و هنر هفته؛ هفته دهم سکوت، گلستان زیر ۱۰۰، روز حافظ رند
- هفته هنر و فرهنگ؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنوارهها
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
رویداد های اخیر3 روز ago
شش کارمند اداره تحقیقات فدرال پاکستان در تورخم توسط نیروهای امنیتی آن کشور لت و کوب شدند
-
رویداد های اخیر4 روز ago
یک دیپلومات ارشد هندی از سفارت افغانستان در دهلی نو بازدید کرد
-
تجارت1 روز ago
علاقهمندی شرکتی ۷۷ ترکی برای سرمایهگذاری در پروژه سمنت جوزجان
-
رویداد های اخیر4 روز ago
نماينده امريكا: فرمانهای امارت اسلامی عليه زنان، افغانستان را وابسته به کمکهای خارجی نگهمیدارد
-
اخبار ساحوی2 روز ago
پایگاه هوایی نیروی بحری پاکستان در بلوچستان مورد حمله قرار گرفت
-
رویداد های اخیر3 روز ago
بنیاد بیات در ننگرهار کمکهای رمضانی توزیع کرد
-
اخبار ساحوی1 روز ago
مسکو: امریکا، انگلیس و اوکراین در حمله تروریستی روسیه نقش داشتند
-
رویداد های اخیر2 روز ago
شش تن در حمله انتحاری به انجینران چینایی در پاکستان کشته شدند