بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ شاید شکوفه گل ندهد، طالب، کرونا و دولت جدید
اول هفته روز خبرنگار بود و آخر هفته فرهنگ و هنر نگران ترکیب کابینه جدید. و تا کارتونیستها باز قلم را به تلخی و نبود آزادی مطبوعات بگردانند، طالب به مزار شریف رسیده بود و مردمان افغان آواره کوه و دشت به سوی اروپایی که از آنان استقبال نمیکند. برای فرهنگ و هنریان اگر به پایتخت امیدی بود، آن هم با انتخاب شهردار جدید به نومیدی کشید. شاید در آینده بنویسند که در طول تاریخ ادبیات و هنر ایرانی این همه ناله و غم انباشته نبوده است. تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد.
مرز کشتار کرونا از روزانه ۵۰۰ که گذشت، صدا و سیما سنگ تمام گذاشت از نشان دادن مراسمی که خارجی گمان کرد دیسکوتک است با رقص نور و بدنها عریان. اما تبلیغات بستنی چوبی چه زود حذف شد که مبادا کسی بدگمان شود. نزدیک شدن آمار به ۱۰۰ هزار کشته در اثر ابتلا به کرونا، گرچه باعث شد تا فرمان منع خرید واکسنهای آمریکایی و انگلیسی لغو شود، اما رییس دولت جدید از وزیر بهداشت دولت قبل جلو زد و به تاکید اظهار داشت که نظر رهبری درست بود و واکسن ها خطرناکند.
فغان اهل هنر
مهدی یزدانی خرم، قصهنویس و منقد ادبیات نوشت: به خدایی که درهم شکنندهی ستمکاران است. هزاران جوان گوشتشان با شنی تانک در خاک فرو شد، هزاران دیگر به خاطر عقایدشان از بین رفتند و هزاران دیگر دق کردند تا این وطن وطن باشد و حالا شده خانهی اندوه. اصلن ذهنی مانده که بخواهد مشوشاش کرد؟
نویسنده رمان سرخ و سیاه فریاد برآورد که: تمامِ مفاهیم را اخته کردید به نفع آن آرمانهای نخنماتان. دیگر چه مانده برای ما؟ وقتی دیگر عددها شدهاند ورد روزمره و همه در حالِ دست و پنجه نرم کردن هستتند با مرگی که «شمایان» فرش سرخ جلوی پایاش انداختید و اجازه دادید داساش را راحت بچرخاند. این مرگ حق مردم نبود، من میگریم از ته جان. فقط اشک… مرگ کسب و کار شماست.
مهتاب کرامتی، هنرمند معتبرنوشت: واکسن گران بود ولی جان ما انسانها ارزان است …..انقدر ارزان که حتی قتل عمدمان هم تاوان ندارد.
پرویز پرستویی با عنوان این غم انگیزترین داستان کوتاه دنیاست، نوشت: در کشورم بیماران برای بستری شدن، منتظر مرگ بیماران دیگرند.
کیهان کلهر در غمنامه ای بلند نوشت: در فراق کسی از خویشانم که بخاطر نبود واکسن کشته شده و نمیتوانم حتی به رسم دلداریِ بازماندگانش، در مراسم تدفین او باشم. همسایهی افغان به در خانه آمده گفت از دختر دانشجویش در هرات بی خبر مانده. می گفت چرا خدا رحمش بکه غریبیم نمیآید آه مادر، از من نپرس که همهی ما غریبیم.
موسقیدان برجسته ایرانی افزوده: رفیق خوزستانی امروز برایم نوشته نکند فراموشمان کنی کلهر. از رجالی که سقف معیشت بر ستون شریعت زدهاند و قیمت جانمان را به حرام و حلال تعیین میکنند. از جماعتی که در همین نزدیکی دور هم جمع شدهاند و کف به دهان آورده بر سر و سینه کوبان و نعره زنان شهادتِ حرم طلب میکنند.
همایون شجریان فقط با چشمان اشکبار خواند، انگار پدر بود که فریاد می زد: فریاد میکنم.
و حدیث لزرغلامی شاعر، سرود:
حالا سقوط کرده جهان از پل صراططالب رسیده است به دروازهی هرات شاید شکوفه گلنکند دیگر این بهار در شهر قندهار…
کرونا در تئاتر
این هفته مهدی محبعلی (کارگردان تئاتر و روزنامهنگار) در یادداشتی با عنوان «آقایان ستاد ملی کرونا، واکسن اهالی تئاتر از نان شب هم واجبتر است» به وضعیت این روزهای تئاتر و مشکلات هنرمندان پرداخت و نوشت: گاهی اوقات این که “تئاتر اساسا مساله مهمی برای مدیران تصمیمساز کشور نیست” آن قدر آش شوری میشود که تکرارش، مشمئزکننده است.
هم در این زمان نامهای، هر چند دیر، برای ستاد ملی کرونا نوشته شد تا مجوز واکسینه شدن بازیگران و عوامل نمایشهای در حال اجرا، عوامل سالنداران و نمایشهای آماده اجرا را صادر کنند تا مرگ و میر این قشر اندکی کاهش یابد. اما این نامه در ستاد ملی کرونا خاک میخورد و دریغ از یک اقدام موثر برای نجات جان هنرمندان تئاتر کشور که بیشتر جوانند و جانشان را در دست گرفتند تا برای تماشاگر، نمایش اجرا کنند.
در نامه محبعلی نوشته شده: چشم بستن بر سیل مرگ هنرمندان یا نجات جان بخشی از جامعه که نیاز فرهنگی کشور را تامین میکنند، گناه نابخشودنی است که در تاریخ ثبت خواهد شد. اگر اهمال شما نبود امروز پرویز پورحسینی، کریم اکبری مبارکه، هوشنگ منصور خاکی، بیژن افشار، علیرضا موسوی، چنگیز جلیلوند ، علی برقی و… زنده بودند.
خلاصه این که: وقتی این نامه منتظر تغییرات دولت بود خبر رسید سهیلا جوادی که سابقه بازی در تیاتر دارد خودش هم کرونا داشت، به استراحت نیاز داشت ولی مگر فرصتی بود برای استراحت؟ ولی مگر مجالی بود برای دارو و درمان خودش… سهیلا هیچ به خودش فکر نمیکرد؛ همه دغدغه او «علی» بود. علی سلیمانی همسر سهیلا در این یک هفته تنها به فکر خودش بود تا همسرش بماند.
علی سلیمانی که در این ماه ها مدام مشغول کار بوده، کرونا را به همسر و دخترش نیز منتقل کرده. او نیز همچون بسیاری از ما برای گذران زندگی ناچار به پذیرش کار بوده است. اهالی نمایش در گورستان با صدای سبا سلیمانی دختر سهیلا و علی سلیمانی گریستند.
هفته به آخر می رسید که آشکار شد بتینا مظلومی، بازیگر و کارگردان جوان تئاتر هم، بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. بتینا نمایشهای مردهای مردم و پیچ تند را به صحنه برد. هنوز نامه محبعلی در دستور کار نیست. ته آن نامه نوشته بود: خاموشی این چراغ به دست شما بوده است.
مونا فرجاد که آخرین روزهای ابتلا به کرونا را سپری میکند گفته است دو نوبت واکسن زدم. ۱۶ روز بعد از تزریق دوم درگیر شدم. همه میدانیم واکسن، ایمنی کاملی ایجاد نمیکند و همچنان احتمال ابتلا به ویروس وجود دارد. فقط رنج بیماری را کاهش میدهد و جلوی مرگ را میگیرد ولی از ابتلا پیشگری نمیکند مگر اینکه دست کم هفتاد درصد جامعه واکسینه شده باشند.
پرستو الماس هم که این روزها نمایش «ببو» با ایفای نقش او در پردیس تئاتر شهرزاد در حال اجرا بود، به ویروس کرونا مبتلا شد و اجرا متوقف.
۶۰۰ دقیقه سانسور
قاسم جعفری سازنده چند مجموعه از پرمخاطبترین سریالهای تلویزیون از جمله زندگی زیباست در نامهای به رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی شرح داده که چگونه بعد ساختن ۳ سریال پربیننده به علت آنکه سریالهای سفارشی، امنیتی و شعاری را نپذیرفته، ۱۵ سال است که از کار محروم مانده و این روزها تکه پارههایی از سریال عشق با عنوان «زندگی زیباست» بعد از ۳ سال توقیف روی آنتن شبکه ۲ رفته است.
موضوع سریال زندگی زیباست (در اصل: عشق) سرنوشت هفت دختر و پسری است کـه عاشق یک دیگر هستند و نحوه رسیدن آن ها بـه هم، مجموعه را شکل میدهد. شخصیتهای اصلی این مجموعه را بازیگران جوانی کـه سابقه تئاتر دارند بازی میکنند. سال گذشته بازیگران جوان سریال درنامهای اعتراضی بـه علی عسگری، رئیس سازمان صداوسیما تقاضا کردند سریالشان پس از یک سال بلاتکلیفی تعیین تکلیف شود.
به نوشته این کارگردان: سریال فعلی مثال درختی است که از ریشه قطعش کردهاند و تنه درخت را در خاک خشکی قرار داده و میخواهند بیآب و کود سبز باشد و بار دهد. بیش از۶۰۰ دقیقه یا به عبارتی ۱۵ قسمت از سریال سانسور شده و ۸ قسمت ابتدایی سریال که معرف هویت قهرمانهای سریال بوده، بدون حتی یک سکانس حذف شده. بدون اطلاع خالق اثر، سریال را تدوین و صداگذاری کرده و بر آن موسیقی گذاشته و بدون اعلام قبلی و به یکباره روانه آنتن کردهاند.
قاسم جعفری خطاب به علی عسگری در نهایت نوشته: من یک فیلمسازم نه برانداز، کجا کار کنم و حرفم را بزنم؟ کجا از درد و غم مردم سرزمینم، از عشق و از دغدغههای جوانان وطنم بگویم؟ دیگر سریالسازها را با همین رفتار و سانسورها به جایی رساندید که از تلویزیون فرار کنند و به شبکه خانگی پناه ببرند. حالا که صدا و سیمایتان آنجا را هم دست گرفته و سانسور را حاکم کرده، تکلیف چیست؟
در پایان نامه سوگوارانه کارگردان سریال های تلویزیونی آمده: امثال من فریاد مردمی خواهم بود که شما صدایشان را در رسانهتان خفه کردید و فردایی که خیلی دور نیست، آیندگان در مورد شما نظر خواهند داد، کاش قبل از رفتن کمی به خودتان بیایید و تغییری ایجاد کنید، هرچند اندک، اما در فردای جامعه تاثیرش را خواهید دید. فردایی که خیلی دیر نیست، با این رفتار و منش، کرکره تلویزیون را باید پایین بکشید. چه دوست داشته باشید و بخواهید یا نخواهید و دوست نداشته باشید.
شهری مطلق در ناکجا
مطلق نمایشی است بر بنیاد رئالیسم جادویی، فضایی محو اما شلوغ دارد. همه آن چندین بازیگر نقششان در هیات و چهرههایی محو و مسخ است جز دختری که حضورش قصه میسازد. نمایشی که تماشاگران در واکنش های خود از این شهر مسخ شده و دنیای جادویی، تلخ اما گاهی شیرین، استقبال کردهاند.
نویسندگان نمایش مطلق: راد پورجبار و حمید هدایتی. کارگردان: راد پورجبار، بازیگران مهناز افتاده نیا، مهیار قزل سوفلو، هانیه مقدم، نعیمه دوستی، آوا طلوعى، جلال محبى، حامد مهدىنژاد، فرشید شایسته، مجید عراقى، محمدجواد شفیعى، توحید لواسانی، نازنین ذوالفقاری و فرتاش دوراندیش.
قصه در دنیای سورئالیستی میگذرد. در ناکجاشهری که مردمانش حافظه خود را از دست دادهاند. تا زمانی که آن دختر وارد شهر میشود.
راد جبارپور نویسنده و کارگردان نمایش که نخستین بار است که به کارگردانی دست مییازد در مصاحبه ای شرح داده که نمایشنامه مطلق بر این پایه است که آدمهای داستان مسخ شدهاند و چیزی باعث فراموشیشان شده است. در تضاد با این وضعیت و فضاسازی و بازیهای فانتزی، دختر است که پیش از این در این شهر زندگی میکرده و حالا حامل پیغامی است برای مردم مسخ شده و خوابزده.
«مطلق» با توجه به مجموع دانستهها، براساس تکهتکههایی نوشته شد که تهنشینشده در ذهنم از هر کدام از رمانها ونمایشنامههایی که خوانده و فیلمها و سریالهایی که دیده بودم و آنچه در مورد خواسته مخاطب خاص و عام تصور میکردم شکل گرفت. و شهری را در ناکجاآباد ساخت. شهری که در آن نه زمان و نه مکان مشخص است. شهری که حافظه مردمانش پاک شده است.
بستنی با تشویش و تحریک
تیزر تبلیغاتی بستنی چوبی بعد چند بار پخش شدن به دیوار خورد، با افشای این عمل انقلابی هوشیارانه، بستنی چوبی «اروتیک» چند برابر بیشتر فروخت و تا حد مهمترین اخبار در شبکههای اجتماعی بالا آمد.
امیر مسعود فلاح چند روز بعد در شهروند پنج پرسش مطرح کرد:
۱-سازندگان آن به اصطلاح «تیزر تبلیغاتی» از آهنگی بسیار بیمعنی استفاده کردهاند که هیچ نسبتی با بیننده، خورنده و خوردنی ندارد. به راستی در پس پشت انتخاب آن به اصطلاح آهنگ، چه انگارهها، انگیزهها و نیات شوم و پلیدی نهفته است؟
۲-چرا درحالیکه آن به اصطلاح “تیزر تبلیغاتی” برای یک بستنی میباشد، محیطی که در آن فیلمبرداری شده، کویری، بیابانی، جایی نیست؟ چرا لااقل هوا آفتابی نیست؟ چرا به مخاطب القای حس گرما و تشنگی نمیشود؟
۳- چرا در آن به اصطلاح “تیزر تبلیغاتی” از این همه مواد غذایی و خوراکیهای بومی استفاده نشده؟ اصلا این همه محصولات لبنی، چرا فقط شیر را باید به خامه و خامه را هم به بستنی تبدیل کرد؟ چرا بستنیاش باید حتما آن شکلی باشد؟ اصلا چرا تبلیغ خوردن آش نشده که هم جذابتر باشد و هم خوراک بومی و مخصوص مملکت خودمان؟ میگویند آش را باید دونفری خورد؟ چه بهتر!
این طنزنویس در شهرونگ پرسشهای خود را چنین ادامه داد:
۴-اینکه رنگ بستنی قهوهای سوخته است به چه معناست؟ سازندگان آن به اصطلاح “تیزر تبلیغاتی” منظورشان از انتخاب رنگ قهوهای سوخته چه بوده؟
۵- در آن به اصطلاح «تیزر تبلیغاتی» مشخص نشده بستنی از کجا گرفته شده. با چه انگیزهای گرفته شده؟ در چه حالی گرفته شده؟ گیرنده یا خریدار که بوده؟ با چه مبلغی گرفته شده؟ آیا شخص خورنده همان شخص خرنده است یا ما با دو شخص منفک از هم مواجهیم؟ اساسا آیا حق انتخابی برای خرنده و خورنده و بیننده قائل شدهاند یا مدلی که خودشان دوست داشتهاند را به همه غالب کردهاند.
قدیمها قلم نبود
در یک رکوردگیری بیسابقه، کارتونیستهای ایرانی امسال در روز خبرنگار – مصادف با به قتل رسیدن خبرنگار ایرانی در افغانستان به دست طالبان – که از قضا امسال همزمان است با بازگشت طالبان به قدرت- تمام نوآوریهای خود را به کار بردند. قلم را در بند دیدند، پروندههایی در قفس، ره گم کردههایی در جزیرههای متروک در محاصره کوسهها، زندانیانی در سلول، خبرنگارانی کتبسته…
به نظر میرسد در حالی که ایرانیان موفق به کسب مدالهای فراوان در المپیک توکیو نشدند، طنزنویسان و کارتونیستهای ایرانی موفق شدند در آستانه تشکیل دولت جدید، که هنر و فرهنگ پایکوبان به استقبالشان آمدهاند، رکوردهای بیشتر به دست آوردند. از میان دهها کارتونیست، تنها دو سه نفر از کارتونهای سالیان گذشته خود برای نشان دادن وضعیت روزنامهنگاران بهره گرفتهاند.
این رکوردزنی در زمانی است که در خبر است، نومیدی غیرقابل تصوری در صنف روزنامهنگار رخنه کرده است. بسیاری از اهالی این طایفه تا روسای جدید نیامدهاند، احترام خود را حفظ کرده و به زبان خوش میزهای تحریر و کامیپوترها را به خدمتکاران روزنامه سپردهاند.
از میان دهها کارتون روز خبرنگار، کار آروین برگزیده شده است که خبرنگاران فلکزده را نوید آن داده که بزودی در قصری زندانی انفرادی شوند. البته کارتون آروین بخش امیدبخشانهای هم دارد و آن مربوط به وجود قلم در دستان خبرنگار اسیر است. قدیمها در انفرادی قلم نبود.
از هفتههای پیشین:
- هفته هنر و فرهنگ؛ سیل در راه، تنها نمان به درد، نوشداروی دایی جان
- هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل
- هفته هنر و فرهنگ؛ سفرنامه شادگان، شبهای کارون و مرگ یک رویا
- هنر و فرهنگ هفته؛ فریاد آب آب، سفر صدر، مرگ درختان ۵۰ ساله
- هفته هنر و فرهنگ؛ بیآب و برق در زندان، روز قلم، نمایش زندگی با تابوت
- هفته هنر و فرهنگ؛ حکومت یکدست، طرحهای جذاب لعنتی، بالاخره این زندگی مال کیه؟
- هفته هنر و فرهنگ؛ انتخابات و بازیهای پنهان، مرگ با اتوبوس، زخم روی دیوار در حضور باد
- هفته هنر و فرهنگ، هنرمند دور از سیاست، ‘ما آمده ایم بمانیم’
- هفته هنر و فرهنگ؛ ما همه مقصریم، آواز برای صندلی، نقاش در حرمسرا
- فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوار
- هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ در خرمن هنر، سوگ دخترکان کابل، سینماهای خالی
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
رویداد های اخیر2 روز ago
تولیدات سمنت غوری در بغلان افزایش یافته است
-
رویداد های اخیر3 روز ago
کار عملی سه پروژه سرکسازی در کابل آغاز شد
-
جهان3 روز ago
حماس میگوید پاسخ اسرائیل به پیشنهاد آتشبس را دریافت کرده است
-
اخبار ساحوی3 روز ago
چین میزبان مذاکرات آشتی میان حماس و فتح خواهد بود
-
جهان5 روز ago
افزایش اعتراضات محصلان امریکایی در مورد غزه باوجود بازداشتها
-
اخبار ساحوی4 روز ago
بریتانیا تحریمهای جدید علیه صنعت طیاره بیپیلوت سازی ایران وضع کرد
-
رویداد های اخیر1 روز ago
در پی بارندگیهای چهار روز گذشته هشت تن جان باخته اند
-
رویداد های اخیر4 روز ago
اتحادیه اروپا ۱۷ میلیون یورو را برای حمایت از افغانهای عودت کننده به کشور اختصاص داد