Connect with us

بی بی سی فارسی

هفته هنر و فرهنگ؛ شکستن هیچ، یاد بریدن رگ، هفته بیدارخوابی فلسفه و منطق

منتشر شده

در

Last Updated on: عقرب ۲, ۱۴۰۱
ایران

BBC

هفته‌ای گذشت که پتک‌ها به جان قالب هیچ‌های پرویز تناولی افتادند. مجسمه‌های هیچ که نیم قرن از تهران پرواز کرد و در بیشتر موزه‌های معتبر، افتخاری برای هنرمدرن ایران بود.

در همین زمان از تابلوهای نقاشی مسعود کیمیایی پرده برداشته می‌شود، با کاردهایی که نقششان برای خوانندگان داستان‌ها و بینندگان فیلم‌های مسعود کیمیایی آشناست.

هفته‌ای که مردمی از اهل هنر و چهره‌های سیاسی به خانه پروانه و داریوش فروهر رفتند در همان جا که ۲۳ سال پیش تیغ‌هایی وجودشان را قطعه قطعه کرد. هفته‌ای که یک روز آن به مبارزه‌ای جهانی علیه آزار زنان اختصاص دارد.

هفته‌ای که با روز جهانی فلسفه گذشت و به روز جهانی کودک رسید، آرمان عبدالعالی اعدام شد که در هفده سالگی دختر نوجوانی را به قتل رسانده بود. او بعد از هشت سال در سلول‌های انفرادی و جمعی در زندان، در انتظار دار ماند.

همین هفته صد روز از طلوع ناگهانی طالبان بر آسمان خونین کابل گذشت. تعطیل رنگ، تعطیل زن بی‌برقع، تعطیل سینما و موسیقی همچنان موضوع درد بود. صد روز پس از رژه افتخار قاتلان یک طنزنویس، دو منقد و چند دختر زورنشنو و ناپدیدشدن گویندگان تلویزیون، و صد روز پس از پنهان شدن ساز و کتاب. و رسیدن هزار هزار زن جوان به مرزها، برای گریز از قفس.

یاد آر ز شمع زنده

برای نسلی که ۲۳ سال پیش بود و در یک روز صبح بهت زده شنید که چه فاجعه‌ای اتفاق افتاده است هنوز باور آن چه که ۲۳ سال گذشته رخ داد باور پذیر نیست، از زمانی که داریوش و پروانه فروهر درخانه‌شان، با ریختن چند مامور وزارت اطلاعات کاردآجین شدند. استخوان‌های شکسته و تن بریده. نسلی که اینک دانشگاهی است، خبر دارد از قتل فجیع دو قهرمان جنبش دانشجویی کشور.

امسال هم پرستو فروهر، یگانه دختر داریوش و پروانه، دو قهرمان ملی، خود را رسانده بود به خانه‌ای که در آن بزرگ شد. در حیاط خانه مردمانی از دور و نزدیک حاضر بودند و شمع‌هایی زنده در حیاط روشن. نسرین ستوده و چند زندانی سیاسی دیگر، به مراسم رسیده بودند، نرگس محمدی هم که چند روز قبلش به زندان برگردانده شده بود، لازم نبود خبر برسد از پیام نرگس که در چنین مواردی از همان سلول‌های آشنا به گوش جان‌ها می‌رسد.

امسال یک دو نشریه بعد این همه سال فرصت یابند که به نسل تازه این سالگرد را یادآور شوند. طراحان نامدار هم مانند بزرگمهر حسین پور و هادی حیدری هم. مردمی از در و همسایه، دور و نزدیک به مراسم سالگرد فاجعه رسانده بودند برخی عکس و نقش‌هایی از جوانی داریوش و پروانه با خود داشتند تا نشان دهند، که آنان زنده‌اند.

کارتونیست‌های ایرانی، چه آنان که در وطنند و چه تبعیدشدگان دور از وطن، از پرکارترین هنرمندانند این دوران‌اند. توکا نیستانی از آن جمله است. او که اینک ساکن کاناداست از یک سال پیش، هواپیمایی در حال سقوط را – موضوع کارتون هرچه باشد- در بالای نقاشی‌ها و کارتون‌های خود می‌آورد تا نشان دهد که درد حادثه ساقط شدن هواپیمای اوکراینی به موشک خودی، نباید از یادها دور شود.

پایان هیچ‌های جاودانی

پرویز براتی فردای روزی که پتک‌ها با نظارت خالق هیچ بر قالب مجسمه‌هایش فرود آمد نوشت:

طنین ضربات پتک در کوچه پس کوچه‌های نیاوران پیچیده بود؛ پتک‌هایی که با ریتمی منظم بالا و پایین می‌رفتند و فرود می‌آمدند. معدوم کردن قالب‌ یک مجسمه، در قاموس هنر مدرن، نوعی اطمینان‌بخشی به خریداران است که خیالشان راحت باشد نسخه دیگری از آن مجسمه‌ای که خریداری کرده‌ در هیچ کجای دنیا تا ابد تکثیر نخواهد شد.

گزارشگر هنرشناس در روزنامه اعتماد ادامه داده که: پرونده هیچ سازی پرویز تناولی در ۲۹ آبان ۱۴۰۰ بسته شد. هیچ‌ها به عنوان یکی از مهم‌ترین دوره‌های کاری او. هر چند نزدیک به ۶۰ سال است که نام هیچ و تناولی به هم گره خورده؛ مجموعه هیچ‌های تناولی که او تا چه حد توانسته از یک مجسمه‌ساز مدرنیست به یک مجسمه‌ساز مفهومی و معاصر تبدیل شود. در واقع نبوغ تناولی را باید در انتخاب هوشمندانه‌ او از واژه «هیچ» جست‌وجو کرد. او اولین‌بار در سال ۱۳۴۳ به سراغ این کلمه رفت و با پیچ و تاب بخشیدن به سه حرف فارسی، برای اولین بار حجم‌پردازی و شکل‌گرایی را در خط مطرح کرد.

در همان گزارش می‌خوانیم: تندیس تناولی فرزند خالق هیچ که کارگردانی این مراسم را به عهده داشت در سخنان خود از معدوم شدن قالب‌های بزرگ هیچ در کانادا با دستور پرویز تناولی گفت و افزود: «ما امروز تمام قالب‌های فایبرگلاسی را که استاد تناولی ساخته‌اند و تمام ادیشن‌های‌شان پر شده را می‌شکنیم. هفتاد قالب گچی برای مجسمه‌های برنزی کوچک و ۱۳ قالب دیوار مربوط به مجسمه پرسپولیس که سال ۲۰۰۸ در حراج کریستیز چکش خورد.»

پس از اتمام صحبت‌های تندیس تناولی، با اشاره او، دو نفر در حالی که پتک به دست داشتند وارد استخر منزل تناولی شدند. و فرمان انهدام قالب‌های هیچ صادر شد. گرچه به گفته یکی از هنرشناسان حاضر مجسمه‌های هیچ با نام پرویز تناولی، همیشه می‌ماند.

نمایشگاهی از مسعود کیمیایی

از دو ماه پیش خبر رسید که از هفته آخر آبان و اول آذرماه، گالری گلستان مروری خواهد داشت بر عکس‌ فیلم‌های مسعود کیمیایی. در این نمایشگاه که “غزل غزل‌های مسعود کیمیایی” عنوان گرفت قرار شد عکس‌هایی از امیر نادری، جعفر اکبری، کیومرث درم‌بخش، فرهاد فرهادی و اسفندیار منفردزاده، عرضه شود که فکر آن و انتخاب عکس‌ها با سینا خزیمه و مانی رضایی بود. عکس‌هایی یادگار فیلمبرداری رضا موتوری، داش آکل، بلوچ، خاک، غزل و سفر سنگ.

در این فاصله گویا موقع شناسی لیلی گلستان مدیر گالری کارساز شد و با تاکید بر این که هشتاد سالگی مسعود کیمایی هم نزدیک است و وی از مدتی قبل وعده نمایشگاهی از نقاشی‌های کیمیایی هم داده شده بود، نمایشگاه تحرکی تازه به کار داد و آن عرضه نقاشی‌های کسی است که به فیلمسازی معروف است در حالی که شاعرست. یادآوری: دوستی پنجاه سال با احمدرضا احمدی؛ علاقه به موزیک و نوازنده ساز، دوستی پنجاه ساله با اسفندیار منفردزاده؛ علاقه به نقاشی با دوستی نیم قرنه با آیدین آغداشلو استاد هنر، و البته جدی‌تر از این‌ها با رمان نویسی، که با وجود دوستی و نزدیکی با نویسندگان معتبر عجب نیست.

مسعود کیمیایی، به نوشته اعتماد، عقیده دارد که آثار نقاشی‌اش در همان راستای همیشگی آثاردیگر او هستند. او می‌گوید: “به هر جهت نقاشی‌ها به نمایش درخواهد آمد و دیده خواهد شد، اما آنها که نقاشی‌ها را دیده‌اند، مثل خانم گلستان، می‌گویند عین فیلم‌هایم است. یعنی شاید بشود گفت نقاشی به‌معنای مرسوم و متداولش نیست‌. همانطور که «زخم عقل» ربطی به مجموعه اشعار روز نداشت یا «جسد‌های شیشه‌ای» و «سرودهای مخالف ارکستر ندارند» با رمان‌های مرسوم ادبیات معاصر خیلی نسبتی نداشت؛ یک جور فردیت و امضای خاص که در هر کار کیمیایی نمود می‌یابد.”

نمایش کرونا با مرگ کارگردان

نمایش اتاق که ساشا کشواد‌ی نویسنده و کارگردان آن بود و به نامش ثبت شد، پس از استقبال هنرمندان و تماشاگران به اجرای پایانی رسید و با وجود اصرار تماشاگران برای تماشای این نمایش، اعلام شد که این نمایش امکان تمدید ندارد.

اتاق با تم محوری کرونا و شخصیت‌محوری پرستاران و کادر درمان است و به موضوع حاد روز دست می‌گذارد و برخی از حاضران در اجراهای متعدد خبر می‌دهند که هنگام پایان نمایش به شدت دلمشغول آن شده بوده‌اند. و همه مشغول گفتگو و نتیجه‌گیری از قصه و اجرا.

در گزارش‌ها آمده که ایده اتاق از همان روزهای آغاز گسترش ویروس کرونا، شکل گرفت اما خود نمایش‌نامه حاصل سه ماه مصاحبه و تحقیق نویسنده و کارگردان ساشا کشوادی در بخش آی‌سی‌یو ویژه بیماران کرونای یک بیمارستان دولتی بود. این نمایش‌ روایتی است از سختی‌ها و مشکلات کارکنان بخش سلامت و کادر درمان در دوران اوج کرونا، با گذر از فاجعه‌های انسانی و همین‌طور یادی است از آن‌ها که تا آخرین توان خود ماندند و از صحنه نگریختند.

هیچ نمایشی نیست که مجریانش خاطره‌ها نداشته باشند از اتفاق‌های پیش‌بینی نشده و محدودیت‌های مختلف. اما نمایش اتاق علاوه بر این‌ها با محدودیت‌ها و خطراتی هم روبرو شد. بدترینش آن که دو روز مانده به شروع اجرا و بعد از سه ماه حضور در بخش‌ پرتنش کرونا و فشار کار، ساشا کشوادی، نویسنده و کارگردان جوان نمایش، با ایست قلبی درگذشت.

با وجود شوک غم سنگینی که به دلیل این اتفاق بر گروه حاکم شد؛ اما گروه تصمیم گرفتند اجازه ندهند این همه تلاش و زحمت نادیده گرفته شود و اجرای این نمایش از وسط آبان ماه آغاز شد. یکی از بازیگران نمایش پروا آقاجانی درباره این تجربه گفته کرونا یک روز تمام می‌شود؛ ولی زندگی مدافعان سلامت و کادر درمان هیچ وقت به حالت اولش برنمی‌گردد.

تهیه کننده نمایش که حضورش باعث شد که نمایش در موعد خود اجرا شود، انوشه زاهدی بود و اصولا فاجعه درگذشت کارگردان و نویسنده که با کار مدام وی نمایش شکل گرفت در همه یک اراده تازه ساخت. بازیگران عبارت بودند از: بهنام شرفی، پروا آقاجانی، جواد پولادی، زهره بختیاری، اشکان دلاوری، مهیار اسلامی، سحر شاطری، سوگند صدیقی، لیلا فرداد، محمد اسماعیلی، هیوا کشوادی، محدثه محمدی، فاطمه طاهری، دانیال یعقوبی، محمد علی اقاخانی، محمدرضا نخعی، امیر داوری، ثمین عباسی، و رضا جهانی.

این خانمها و آقایان

این خانم و آقای ماسک‌زده که در کتابخانه‌ای نشسته‌اند چه کسانند. این کتابخانه کجاست که چنین کتاب‌ها و فضای فروش خود را در اختیار قرار داده، همزمان با روز جهانی کتاب کودک. این خانم، نویسنده‌ای حرفه‌ای است و مدام در کار فراهم آوردن وسایل سواد و کتابخوانی برای کودکان دهات دور کشور، شرمین نادری. آن آقا اسدالله امرایی مهربان‌ترین مترجم زنده ایران، که شب و روز سرش در کتاب است، ترجمه‌های او از شماره به در شده است. و آن آقایی که در عکس پیدا نیست و همه موضوع این عکس به همت وی شکل می‌گیرد، علی اصغر طباطبایی مدیر کتابفروشی لارستان است. عاشق‌ترین کتاب فروش تهران.

روز جهانی کودک، این ۳ تن به امید جمع کردن کتاب‌های خوب برای بچه‌های روستای کهنانی‌کش بالا، جنوب استان سیستان و بلوچستان گرد آمدند. ساختمان کتابخانه این روستا در دشتیاری ساخته شده، این جمع در کتابفروشی لارستان همراه اهالی محله کلی کتاب فروختند و خریدند، تا چند کارتن کتاب اهدایی جمع شد.

شرمین نادری گزارش داده که آقای طباطبایی “داره کتابها رو نظم و ترتیب می‌ده و یک کارتن بزرگ پر از کتاب برای بچه‌های کهنانی بالا پست کرده و یک کارتن هم اسباب بازیهای اهدایی خانومی رو به اسم مریم که کلی کتاب و اسباب بازی بهمون هدیه داده. بعد یکی دو هفته به کتاب لارستان مرخصی می‌دیم و اون وقت شروع می‌کنیم به جمع کردن کتاب خوب برای دختران مدرسه‌ای در افغانستان که کتابخونه کوچیکی هم دارن و هنوزم به کتابخونه سر می‌زنن.”

مو و پیچش مو

امیرمسعود فلاح در شهرونگ نوشته: ما جماعت ظاهربین و عیب‌جو، ذهن بسیط و نگاه تک‌بُعدی داریم اما مسئولانمان ذهن پیشرفته و نگاه جامع و کلان دارند. ما مو می‌بینیم و آنها پیچش مو. ملاحظه کنید:

وزیر میراث فرهنگی که تجسم توسعه پایدار است و به‌جای اینکه فقط به چیزهای قدیمی بچسبد، دنبال کشت‌وکار در زمین‌های اطراف بعضی بناهای باستانی بود. مدیر موزه فرش هم که به‌جای اینکه به قشنگی و معناداری معماری چند تا حوض بچسبد، به لایروبی و پاکسازی و بهداشت محیط فکر کرده.

معاون علمی ریاست جمهوری گفته «خودروی برقی ایرانی به‌زودی وارد خیابان‌ها می‌شود و خواهید دید که خودروی زیبایی است.» درواقع نگاه خشک فنی به خودرو را کنار گذاشته و با دیدی زیبایی‌شناسانه و رمانتیک، لزوم توجه به ابعاد غیر مادی تولیدات و محصولات و ترجیح این نوع نگاه بر سایر نگاه‌های محاسبه‌گرانه و سودجویانه را گوشزد کرده.

از همه بهتر رئیس شورای شهر تهران گفته «به محض اینکه احساس شود در تهران شغل‌وکار وجود دارد و معتادان معالجه می‌شوند، موج حرکت به سمت تهران آغاز می‌شود.» الحق والانصاف که ما نوک دماغمان را می‌بینیم و ایشان دوردست‌ها را. با این حساب دیگر نه‌تنها گلایه‌ای از مسئولان نداریم بلکه ممنون و مدیون کم‌کاری‌های حکمت‌آمیزشان هم هستیم.

روز ۲۵ نوامبر در همه جهان روز مبارزه با خشونت علیه زنان است. مهناز افشار نوشته بود: “هر بار که خشونی علیه زنان می‌خوانم و می‌بینم فکر می‌کنم این آدمها چگونه فراموش می‌کنند که از بدن یک زن متولد شدند و چطور می‌توانند چنین نامرد باشند!”

کارتون فیروزه مظفری (مشهور به میس کارتون) ناظر بر همین روز است. روز مبارزه با خشونت علیه زنان.

بیشتر بخوانید:

Advertisement

بی بی سی فارسی

هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟

Published

on

Last Updated on: عقرب ۲, ۱۴۰۱
ایارن

BBC

در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهره‌های دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سال‌های مصدقی است، راه خود گشود.

و هفته جز این‌ها نیز تکان‌ها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد می‌شوند.

انقلاب و سرنوشت سینما

همزمان با هفته‌ای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامه‌های رادیو و تلویزیون‌ها، حتی بخش‌هایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم می‌پرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.

در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثه‌ای بین‌المللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالت‌های انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …

مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاه‌هایی در میانه راهنــد و فرصت‌هایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.

عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام می‌کردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.

اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سال‌ها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیده‌اند.

سردبیر به جای رنجنامه سربسته می‌نویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنج‌هایی که بر هر جانی نمی‌نشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس می‌نامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را می‌فهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.

حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد

چه کسی تصور می‌کرد که حاشیه‌های تئاتر شهر، فرهنگی‌ترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازی‌ها و نقش‌ها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بی‌پشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.

شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه‌ فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانواده‌ها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.

مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر می‌گفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.

به ‌دنبال انتشار تصاویر قمه‌کشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید

دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سال‌هاست به صدا درآمده. فرهنگی که به‌مثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه برده‌اند و تولید اندیشه کرده‌اند، در فضای پیرامونی‌اش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.

چراغی در تاریکی

مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانی‌اش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق می‌زند.

و گفتند افسانه‌ها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بی‌معلم و بی‌مدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانه‌هایش به نمایش‌هایش مدیونم و به سیاه تخت‌حوضی، به زن‌پوشان خلاق تقلید به تعزیه‌خوان‌ها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به‌ خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به‌ خاطر دلم، دلم، دلم و نه به ‌خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرب‌بودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب می‌دادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.

غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او می‌دیدم اما خودش می‌گفت که برای جوانان می‌گوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینه‌ای به وسعت زمان بود و… می‌ترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می‌، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شراب‌واری که بوی ناگواری ایام می‌داد”.

در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بی‌آنکه دستی بر شانه کسی بگذارد می‌تواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسان‌الغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.

و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خراب‌آباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آن‌قدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بی‌نیاز باشی”.

تعطیل و تجمیع کتاب

آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمن‌ماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکره‌هایش را پایین کشیدند.”

با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر می‌شود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمی‌خرند و امکان نمی‌دهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیت‌های فرهنگی مستقل چون از حمایت‌های دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمی‌ماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.

همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکه‌های فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانه‌های دیگر هم ظاهر می‌شود.

کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتاب‌های جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.

هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری می‌تواند باشد تاکنون هم در شغل‌هایی مهم‌تر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتاب‌های معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آن‌ها باقی نماند.

بازجویی و درمان با هم

فریده صالحی نوشته: “والس نقاب‌ها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمی‌توان گفت سوژه‌اش بکر و جسورانه نیست. می‌ماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژه‌ای که تماشاگران به دنبال گوشه‌های تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”

نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری می‌شود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارش‌ها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه می‌کند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی می‌کند.

نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد

بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش

نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک

فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب می‌کرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.

بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشته‌اند.

در ستایش جهان اطراف

یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیک‌های اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.

نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.

کارتون هفته

کار: هادی حیدری

مهربانی‌های رییس

Continue Reading

بی بی سی فارسی

لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد

Published

on

Last Updated on: عقرب ۲, ۱۴۰۱
Lata Mangeshkar

Getty Images
لتا منگیشکربیش از ۳۰۰۰۰ آهنگ خواند

لتا منگیشکر، یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.

پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.

منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفه‌ای فوق‌العاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.

اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.

دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.

برای لتا منگیشکر تشییع جنازه‌ای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام می‌شود.

ادای احترام

پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده می‌شد، شروع شد.

رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیون‌ها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگ‌های او “نسل‌ها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگ‌های او یافتند”.

نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.

راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.

ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگ‌های او “میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.

چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.

هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.

او به خبرگزاری ای‌ان‌آی گفت: “هیچکس نمی‌تواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غم‌انگیز است.”

مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.

.

Getty Images

بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند

برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروش‌ترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او می‌خواست که آهنگ‌هایش را بخواند.

آلبوم‌های او ده‌ها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.

زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روح‌انگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعه‌بار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته می‌شود چشمان جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر وقت پر از اشک شد.

او برای هر ستاره زن در دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.

یک آهنگ‌سرا زمانی صدای ملودیک و آواز روح‌انگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.

اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشان‌ترین ستاره‌های بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.


ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبان‌ها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیون‌ها هندی با آهنگ‌های او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگ‌های او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”

چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.

سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی می‌گذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.

خاطرات منگیشکر رسانه‌های اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکس‌ها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگ‌های مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.

او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.

پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلم‌های مراتی کرد.

او همچنین برای حمایت از خانواده‌اش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبه‌ای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.

.

Getty Images

موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.

محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد می‌آورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را می‌خواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”

.

Getty Images
لتا منگیشکر در ۱۹۷۱

در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لب‌خوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسل‌ها خواند.

او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.

او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.

در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بی‌بی‌سی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.

منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایق‌اش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر می‌گرفت.

خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانه‌ای از رقابت خواهرانه را رد می‌کردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا می‌کردند.

بوسل در سال ۲۰۱۵ به بی‌بی‌سی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”

Continue Reading

بی بی سی فارسی

‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات

Published

on

Last Updated on: عقرب ۲, ۱۴۰۱

این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در می‌آید.

پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.

درباره فیلم

غربت مجموعه‌ای از مهاجرت و تبعید است. غربت‌نشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربت‌نشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهت‌هایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی می‌کنند، رویه‌های متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش می‌گیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن می‌گذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهش‌گرو نویسنده نام‌دار ایرانی از جمله کسانی است که سال‌های سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگی‌اش آشنا می‌شویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم فراتر از رنگ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.

ویژگی فیلم

فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت می‌کند، شکلی جذاب دارد و هرگزملال‌آور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت می‌رسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمول‌تر پیدا می‌کند ومی‌تواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.

درباره کارگردان

مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانش‌آموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلم‌سازی رو آورده و با فیلم‌هایش در جشنواره‌های مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پاره‌ای از دست‌آوردهای او قرار زیر است:

۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره بین المللی سوره

۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره فیلم کوتاه تهران

۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای فراتر از رنگ از جشنواره فیلم میلواکی

۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک

۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم زنبورک در گام مینور

۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما

درباره کارشناسان برنامه

پروانه حسینی، پژوهش‌گر انسان‌شناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلی‌ترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاس‌های فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وب‌سایت‌ها و رسانه‌های خارج از ایران می‌نویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.

فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسی‌زبان خارج از ایران به عنوان گزارش‌گر، تحلیل‌گر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری می‌کند.

فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

BBC
فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و برنامه‌ساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیل‌کرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفه‌ای‌اش را با نویسندگی برنامه‌های علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخش‌های فنی صدا و انیمیشن رایانه‌ای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیه‌کننده با آنجا همکاری می‌کرد. از کارهای او در این دوره می‌توان به طراحی و تهیه‌کنندگی مسابقه تلویزیونی تلاش و نویسندگی و تهیه‌کنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی مسافر اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده ده‌ها فیلم و آگهی‌تبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هم‌اکنون در تورنتوی کانادا زندگی می‌کند.

گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور

گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.

زمان پخش آپارات به وقت ایران :

جمعه ساعت ۹ شب

شنبه ساعت ۱۱ صبح

یکشنبه ۱۲ شب

سه‌شنبه ۳:۳۰ بعدازظهر

چهارشنبه ۱۲ شب

تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد

آرشیو برنامه های آپارات

برای دسترسی به صفحات برنامه‌های گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.

آرشیو صفحه‌های آپارات

مشاهده برنامه از طریق وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی در کانال بی‌بی‌سی فارسی در یو‌تیوب نیز قابل مشاهده است.

آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk

آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv

می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:

Continue Reading
Advertisement

Trending

Copyright © 2025 Ariana News. All rights reserved!